167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • و را ديد در پيش آن لشکرش
    به گردون برآورده جنگي سرش
  • ستاره شمر گفت بهرام را
    که در چارشنبه مزن گام را
  • يکي باغ بد در ميان سپاه
    ازين روي و زان روي بد رزم گاه
  • ز ما در همه مرگ را زاده ايم
    ار اي دون که ترکيم ار آزاده ايم
  • وزين روي خاقان در دز ببست
    بانبوه و انديشه اندر نشست
  • چنين گفت زان پس که سامان جنگ
    کنون نيست در کارکردن درنگ
  • ببد بر در دز ازين سان سه روز
    چهارم چو بفروخت گيتي فروز
  • وزان پس در گنج و دز مر تو راست
    بدين نامور بوم کامت رواست
  • شما هم به يزدان نيايش کنيد
    همه نيکويي در فزايش کنيد
  • بدين نامه در نام ايشان ببر
    ز رنجي که بردند يابند بر
  • همه خواسته هرچ بد در حصار
    نبشتند چيزي که آيد به کار
  • ببستند هم در زمان پاي اوي
    يکي تنگ خرگاه شد جاي اوي
  • ز تو نامه کردم بشاه جهان
    همي زشت تو داشتم در نهان
  • همه گنجها اندر آورده بود
    کجا نام او در جهان برده بود
  • بيامد همه خواسته گرد کرد
    که بد در دز وهم به دشت نبرد
  • چوخاقان برفت از در شهريار
    عنانش گرفت آن زمان پرده دار
  • پياده همان شاه دستش بدست
    بيا و در او را بجاي نشست
  • همان بر کمر گوهر شاهوار
    که نامد همي ارز او در شمار
  • کنون خلعت آمد سزاوار تو
    پسنديده و در خور کار تو
  • بدان بيشه در جاي نخچيرگاه
    به پيش اندر آمد يکي تنگ راه
  • همي راند تا در دبير بزرگ
    رسيد و برآشفت برسان گرگ
  • که در بيشه گوري بود رهنماي
    ميان بيابان بي بر سراي
  • بدو گفت چندانک اين در هوا
    بماند شود بنده اي پادشا
  • پسنديده هوش تو بردست اوست
    که مه مغز بادش بتن در مه پوست
  • بدو گفت آيين گشسب سوار
    که آمد به جنگ از در شهريار