167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در خروش بيدماغان جنون تکرار نيست
    دل سپندي بود در محفل صدائي کرد و رفت
  • نيست در رنگ اعتبار ثبات
    آبروها چو موج در گذر است
  • در طلبگاه دل چو موج و حباب
    منزل و جاده هر دو در سفر است
  • گر محرم اشاره مژگان او شوي
    در سرمه نغمه ايست که در هيچ ساز نيست
  • پختگي در پرده رنگ خزاني بوده است
    ميوه هم در فکر سرسبزي خيال خام داشت
  • شب هجوم جلوه او در خيالم جا گرفت
    آنقدر باليد دل کائينه در صحرا گرفت
  • در گرفتاري رسا شد نشه پرواز من
    بال آزادي چو سروم پاي در گل بوده است
  • زتنگي دلم انديشه مي طپد در خون
    چگونه محشر غم در فضاي مبهم اوست
  • در زراعتگاه امکان بسکه بيم آفت است
    خلق را چون دانه گندم دلي در سينه نيست
  • صد هنر در پرده دل فرش اقبال صفاست
    بيشتر در خانه آئينه جوهر بورياست
  • نغمه ما در غبار عجز طوفان ميکند
    موجها را در شکست خويش تحرير صداست
  • صدق کيشانرا فلک در خاک بنشاند چو تير
    سرو اين گلشن بجرم راستي پا در گلست
  • در رهش پاي طلب بيگانه دامان صبر
    در غمش دست ندامت با گريبان آشناست
  • سراغ عافيتي نيست در قلمرو امکان
    براي شعله ما در گذار خويش پناه است
  • محرومي غفلت نظري را چه علاج است
    خلقيست درين خانه برون در و در نيست
  • بسکه در باغ جهان تنگست جاي انبساط
    رنگ اگر دارد پر پرواز در پژمردن است
  • هشدار که در سايه ديوار قناعت
    خوابيست که در خواب پر و بال هما نيست
  • در آتشيم زبي انفعاليت (بيدل)
    که ميگدازي و چون شيشه نم در آب تو نيست
  • سعي خلوت دل کن شاه ملک عزت باش
    در برون در خفتن ذلت گدائيهاست
  • آتش اين کاروان در هيچ حال آسوده نيست
    بعد مردن نيز پروازيست در خاکسترات
  • بي رگ گردن مدان در امتحان آباد عشق
    تا نچربد رشته در سوزن بجسم لاغرت
  • مصدر ايذاي خلق در همه جا ناسزاست
    گر همه در زير پاست آبله زيبنده نيست
  • سيل اشکم در دل شبنم نفس دزديده است
    از ضعيفي ناله در زنجير اين ديوانه نيست
  • مست عرفانرا شراب ديگري در کار نيست
    جز طواف خويش دور ساغري در کار نيست
  • شعلها در پرده سعي جهان خوابيده است
    گر نفس سوزد کسي آتشگري در کار نيست