167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • روان در سخن گفتن آژيرکن
    کمان کن خرد را سخن تيرکن
  • گرو تيز گردد تو زو برمگرد
    هشيوار ياران گزين در نبرد
  • چنين هم نگه دار تن در خورش
    نبايد که بگزايدت پرورش
  • ستوده ترآنکس بود در جهان
    که نيکش بود آشکار و نهان
  • درم خواه وخلعت سزاوار اوي
    که در دل نشستست گفتار اوي
  • تو مپسند فرزند را جاي اوي
    چوجان دار در دل همه راي اوي
  • همان در جهان ارجمند آن بود
    که با او لب شاه خندان بود
  • خورش خانه در خان او داشتي
    تن خويش مهمان او داشتي
  • يکي نامور بود زروان به نام
    که او را بدي بر در شاه کام
  • شد آمد بيفزود در پيش اوي
    برآميخت با جان بدکيش اوي
  • به ايوان مهبود در کس نماند
    ز خويشان او درجهان بس نماند
  • ازان پس که گيتي بدوگشت راست
    جز از آفرين در بزرگي نخواست
  • بخفتند در دشت خرد و بزرگ
    به آبشخور آمد همي ميش وگرگ
  • يکي هديه آراست پس بي شمار
    همه ياد کرد از در شهريار
  • نديدند وهرکس کزيشان بماند
    به دل در همي نام يزدان بخواند
  • بياسود چندي ز بهر شکار
    همي گشت درکوه و در مرغزار
  • گماند کزو بگذري راه نيست
    و گر در زمانه جز او شاه نيست
  • که با فر او تخت را شاه نيست
    بديدار او در فلک ماه نيست
  • به انديشه در کار پيشي کنيم
    بسازيم با شاه وخويشي کنيم
  • دبير جهانديده را پيش خواند
    سخن هرچ بودش به دل در براند
  • چو آن نامه بر شاه ايران بخواند
    همه انجمن در شگفتي بماند
  • که در پرده پوشيده رويان اوي
    ز ديدار آنکس نپوشند روي
  • تو را در پس پرده يک دخترست
    کجا بر سر بانوان افسرست
  • پري چهره بر گاه بنشست پنج
    همه برسران تاج و در زير گنج
  • بگفتند چيزي که بايست گفت
    ز فرزند خاتون که بد در نهفت