نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
تو جان بخشي و هستي آيت دوست
ترا دانم
در
اينجا مغز و هم پوست
در
اين شب مر مرا مقصود حاصل
کن اينجا تا شوم او دوست واصل
در
اين شب مر مرا آزاد گردان
از اين زندان دلم را شاد گردان
در
اين شب قدر دارم از رخ تو
چو خاصه بدر دارم از رخ تو
بسوزان خويشتن
در
حضرت ما
که تا يابي عيان قربت ما
ز شوق ما چنين گردانست دائم
وليکن ذات ما
در
اوست قائم
تو زو ميجوي اي مسکين وصالت
نميداني
در
اينجا هيچ حالت
حجاب او ترا
در
صورتت بين
از آني دائما پيوسته غمگين
چو سرگردانست او مانند گوئي
در
اين معني تو درويشان چگوئي
چو سرگرداني و اينجا بديدي
چرا با او تو
در
گفت و شنيدي
نظر کن
در
درون درويش بنگر
نمود ذات ما اينجا سراسر
نظر کن
در
درون جان حقيقت
منه پايت برون تو از شريعت
مرا کردي طلب اينک مرا ياب
ب آهسته مکن
در
خويش اشتاب
ترا مقصود من درويش خسته
مشو ديگر
در
اينجا دل شکسته
بجز من منگر و جز من مبين تو
هميشه باش
در
عين اليقين تو
جدا از ما مشو
در
هيچ احوال
که ما دانيم راز تو همه حال
منزه آمدي درويش
در
کل
کشيدي از برايم رنج با ذل
منت ايندم دهم گنج نهاني
که امشب
در
برم صاحب قراني
ترا واصل کنم
در
جوهر خود
ترا فارغ کنم از نيک و ز بد
لقاي خود نمايم تا ابد هان
مبين جز ما کنون
در
نيک و بد هان
لقاي ما نظر کن جمله آفاق
مرا
در
خود ببين درويش مشتاق
لقاي ما نظر کن
در
دل خود
کنون بگشاي مسکين مشکل خود
درونم
در
برون منگر مرا بين
مرا تو انتها و ابتدا بين
چرا حيراني خود مي نبيني
که اين دم
در
مکان عين اليقيني
مرا
در
جان نگرجانان منم راست
ز پنهاني مرا اندر تو پيداست
منم خورشيد و ماه و چرخ و انجم
همه
در
ذات من درويش شد گم
تو درماندي عجب
در
ديد افلاک
ميان نار و ريح و آبي و خاک
زمين
در
جنب اين نه طاق مينا
چو خشخاشي بود بر روي دريا
ده و دو برج
در
وي هست اعداد
همه گردان شده ماننده باد
ترا جوزا از آن اينجا دورو شد
که ذات تو عجب
در
گفتگو شد
چو خرچنگي
در
اينجا نه کز او راست
ترا از راستي کژ رفته پيداست
اسد سهم و صلابت مي نمايد
همي خواهد کت اينجا
در
ربايد
چو ماهي اوفتادستي
در
اين دم
نيمداني چه خواهد بد سرانجام
نه خورشيد و گر هست اين کمالت
چو
در
گردي پديد آيد زوالت
زوالي هست هرچيزي
در
اينجا
که پنهان مي شوند اينجا ز پيدا
از اين
در
جوي کام خويش زنهار
که ناگاهت مراد آيد پديدار
از اين
در
جوي دائم کامراني
که مي بخشندت اسرار معاني
از اين
در
جوي راز سر تحقيق
که تا بخشندت اينجا گاه توفيق
ازاين
در
جوي وصل يار شيرين
که ناگاهي ز تلخي عين شيرين
در
اين درگاه شو دائم مجاور
تو اين معني يقين ميدار باور
بر اين
در
ناگهي کامت برآيد
همت روزي شه اينجا رخ نمايد
بفرمان باش و فرمان ده پس آنگاه
چو بخشد
در
و جوهر مر ترا شاه
چو فرمان نيست هرگز
در
دو عالم
اگر فرمان بري نبود ترا غم
ز نا فرمانبران هم دور ميباش
پس آنگه
در
ميان نور ميباش
اگر هستي چنين کز جان من و تو
در
اين معني ببر فرمان من و تو
چگويم ايدل ار فرمان بري تو
در
آن حضرت ره آسان بري تو
ترا تا نفس باشد
در
نهادت
کجا زين بستگي باشد گشادت
ترا تانفس اينجا گه زبون کرد
در
اينجا گه دلت غرقاب خون کرد
ترا تا نفس باشد آن نباشد
ترا تا نفس
در
فرمان نباشد
ز نفست دائما جان
در
گداز است
وليکن عشق اينجا کار ساز است
صفحه قبل
1
...
2000
2001
2002
2003
2004
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن