167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • بدو گفت موبد که مرد سوار
    نبيند چو تو گرد در کارزار
  • که چشم بد از فر تو دور باد
    نشست تو در گلشن و سور باد
  • وگر اسپ در کشت زاري کند
    ور آهنگ بر ميوه داري کند
  • سواري تو و ما همه بر خريم
    هم از خروران در هنر کمتريم
  • کرا پشت و ياور جهاندار نيست
    ازو خوارتر در جهان خوار نيست
  • گشادند زان پس در گنج باز
    توانگر شد آنکس که بودش نياز
  • دو هفته همي بود دل شادمان
    در گنج بگشاد روز و شبان
  • شبستاان خود را چو در باز کرد
    بتان را ز گنج درم ساز کرد
  • که مرغي خريدي فزون از بها
    نهادي مرا در دم اژدها
  • چو پاسخ شنيد اسپ در خانه راند
    زن ميزبان شوي را پيش خواند
  • بدو گفت کاه آر و اسپش بمال
    چو گاه جو آيد بکن در جوال
  • سوي خانه آب شد آب برد
    همي در نهان شوي را برشمرد
  • به پستانها در شود شيرخشک
    نبودي به نافه درون نيز مشک
  • شود خايه در زير مرغان تباه
    هرانگه که بيدادگر گشت شاه
  • نگه کن يکي شاخ بر در بلند
    نبايد که از باد يابد گزند
  • يکي شاه گيلان يکي شاه ري
    که بودند در راي هشيار پي
  • چنين گفت نرسي که اين روي نيست
    مر اين آب را در جهان جوي نيست
  • همي تاخت لشکر چو از کوه سيل
    به آمل گذشت از در اردبيل
  • بياسود در مرو بهرام گور
    چو آسوده شد شاه و جنگي ستور
  • بدان مايه لشکر که برد اين گمان
    که يزدان گشايد در آسمان
  • مرا کرد پيروز يزدان پاک
    سر دشمنان رفت در زير خاک
  • بپژمرد چون لاله در ماه دي
    تنش خشک و رخساره همرنگ ني
  • وزان پس به خوبي فرستمش باز
    ز مردم نيم در جهان بي نياز
  • مر اين را که گفتي تو پاسخ يکيست
    سخن در درون و برون اندکيست
  • همان بيکران در جهان ايزدست
    اگر تاب گيري به دانش به دست