167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • مي دان به يقين که در دو عالم
    در راه تو نيست جز تو خرسنگ
  • در يوسف مصر کس نديده است
    آن لطف که در تو بينم امسال
  • منادي مي کنند در شهر امروز
    که خون عاشقان در گردن دل
  • يا مرو در مسجد و زنار بند
    يا مده در دير ابرام اي غلام
  • در تماشاي خط سرسبز تو
    چشم بگشاده فغان در بسته ام
  • هم دل از عطار فارغ کرده ام
    هم در سود و زيان در بسته ام
  • چون به مقصد ره برم چون در سفر
    در هواي خويش منزل کرده ام
  • در فرح زانم که همچون غنچه من
    اين قدح سر در گريبان خورده ام
  • گرچه قدم نداشته ام در مقام عدل
    باري ز اهل ظلم قدم در کشيده ام
  • چون فرو رفتم به درياي فنا
    در فنا در فراوان يافتم
  • از خاک در تو برگرفتم
    آن روي که در سفر نهادم
  • چون به جان فاني شدم در راه او
    در فتا شايسته جانان شدم
  • تا خاک در تو تاج کردم
    بر خاک تو تاج در فکندم
  • آن در که بسته بايد تا چند باز دارم
    کامروز وقتش آمد کان در فراز دارم
  • تا عشق تو در ميان جان دارم
    جان پيش در تو بر ميان دارم
  • زهره ندارم اي جان گرد در تو گشتن
    زيرا که در ره تو تاب عسس ندارم
  • هرگز ستاره ديدي در آفتاب بنگر
    در آفتاب رويت چشم ستاره بارم
  • نه در صف درويشي شايسته آن ماهم
    نه در ره ترسايي اهليت او دارم
  • زان آمده است با من بيدل به در برون
    کز ديرگاه خاک در آن سمن برم
  • پرده من چون دريد پرده در چرخ
    در پس اين پرده، پرده چند نوازم
  • در گرد تو کي رسم که پيوست
    در صحبت خود نديم غولم
  • هر گه که فنا شوم در آن عين
    جاويد در آن بقا بمانم
  • چو بي روي تو عالم مي نبينم
    در آن عزمم که در چشمت نشانم
  • و گر در بند خويش آري مرا تو
    نخواهم کفر و دين در بند آنم
  • در ايمان گر نيابم از تو بويي
    يقين دانم که در کافرستانم
  • گره چگونه گشايم ز سر خود که ز چرخ
    هزار گونه گره در فتاده در سخنم
  • عشق تو در پرده مي کردم نهان
    چون سرشکم پرده در شد چون کنم
  • آه من در جهان نمي گنجد
    در جهان پس چگونه آه کنم
  • بحر خون در دلم چو موج زند
    من به خون در روم شناه کنم
  • صد هزاران دل کامل شده در کوي اميد
    خاک بوس در و درگاه جلالت بينم
  • در درد عشق يک دل بيدار مي نبينم
    مستند جمله در خود هشيار مي نبينم
  • چون هويت از بطون در پرده بود
    در هويت بس هويدا مي روم
  • دل گراني کرد در کشتي عشق
    رخت دل در يک زمان افشانده ايم
  • هرچه در صد سال مي کرديم جمع
    در دمي بر دلستان افشانده ايم
  • در بتکده رند و لاابالي ايم
    در مصطبه مست لافلاحي ايم
  • در شيوه کفر پير و استاديم
    در شيوه دين خر خرافاتيم
  • دل چو در گرداب عشقش اوفتاد
    تن فرو داديم و در نگريختيم
  • آبي در ده که اين بيابان
    در گرمي و تشنگي سپرديم
  • گه در طلبش ز دست رفتيم
    گه در هوسش به سر دويديم
  • بر درج دل ماست يکي قفل گران سنگ
    در بند ازينيم که در بند کليديم
  • در فسق و قمار پير و استاديم
    در دير مغان مغي به هنجاريم
  • بي يار دمي چو زنده نتوان بود
    در دوزخ و در بهشت با ياريم
  • چون زلف کافر او آهنگ دين کندم
    در حال بند کند در دام کافريم
  • در يتيم توام تا که درآمد به چشم
    چشمه چشمم بماند غرقه در يتيم
  • وگر در ديده آيد غير او کس
    نمک در ديده گريان فشانيم
  • همان بهتر که در عشقش چو عطار
    در از درياي بي پايان فشانيم
  • چون جان فريد در تو محو است
    دل در خفقان کجات جويم
  • نشستي در دل من چونت جويم
    دلم خون شد مگر در خونت جويم
  • در مان چه طلب کنم که در عشقش
    يک درد به صد دعا همي جويم
  • تو در دل و من به گرد عالم در
    بنگر که تورا کجا همي جويم