167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • سرانجام در جنگ کشته شود
    نکو نامش اندر نوشته شود
  • خود و صدهزاران سواران گرد
    نموده همه در جهان دستبرد
  • کيان زادگان و جوانان خويش
    به تابوتها در نهادند پيش
  • در گنج بگشاد وز خواسته
    سپه را همه کرد آراسته
  • بفرمود تا بر در گنبدش
    بدادند جاماسپ را موبدش
  • کي نامور تاج زرينش داد
    در گنجها را برو برگشاد
  • مگر آنک تا دين بياموختم
    همي در جهان آتش افروختم
  • که گر در خور باغ بايستمي
    اگر نيک بودي بشايستمي
  • بيامد ز بازار مردي هزار
    چنانچون بود از در کارزار
  • ببردند نامه به هر کشوري
    کجا بود در پادشاهي سري
  • ابا کهرم تيغ زن در نبرد
    برآويخت ناگاه فرشيدورد
  • بدادش درود پدر سربسر
    پيامي که آورده بد در بدر
  • سر جنگجويان سپه برگرفت
    سخنهاي سيمرغ در سر گرفت
  • نيايش ز اندازه بگذاشتند
    همه در زمان دست برداشتند
  • بياورد صندوق هشتاد جفت
    همه بند صندوقها در نهفت
  • به بيرون دژ کاله بگذاشتم
    جهان در پناه تو پنداشتم
  • بدين سان دو دخت يکي پادشا
    اسيريم در دست ناپارسا
  • هيون تگاور ز در بازگشت
    همه شهر ايران پرآواز گشت
  • ز لشکر گزين کن فراوان سوار
    جهانديدگان از در کارزار
  • بيفزايدش کامگاري و گنج
    بود شادمان در سراي سپنج
  • ز پيش نياکان ما يافتي
    چو در بندگي تيز بشتافتي
  • گشايم در گنجهاي کهن
    که ايدر فگندم به شمشير بن
  • همانا شنيدستي آواز سام
    نبد در زمانه چنو نيک نام
  • ز کاوس در جنگ هاماوران
    به تنها برفتم به مازندران
  • بزرگي ز شاهان من يافتي
    چو در بندگي تيز بشتافتي
  • نگويد چنين مردم سالخورد
    به گرد در ناسپاسي مگرد
  • همي رفت رستم زواره پسش
    کجا بود در پادشاهي کسش
  • سپه در شگفتي فروماندند
    بران نامدار آفرين خواندند
  • در آوردگه تيز شد مهرنوش
    نبودش همي با فرامرز توش
  • بيامد برين کشور اسفنديار
    نکوبد همي جز در کارزار
  • زمان ورا در کمان ساختم
    چو روزش سرآمد بينداختم
  • همانست کز گز بهانه منم
    وزين تيرگي در فسانه منم
  • بدين گيتيت در نکوهش بود
    به روز شمارت پژوهش بود
  • در انديشه مهتر کابلي
    چنان بد کزو رستم زابلي
  • بفرمود تا تختهاي گران
    بيارند از هر سوي در گران
  • اگر بشمري در جهان نامدار
    سواري نبيني چو اسفنديار
  • فرستاد بيدار کارآگهان
    بدان تا نماند سخن در نهان
  • ببخشيد در شب بسي خواسته
    شد از خواسته لشکر آراسته
  • به عموريه در حصاري شدند
    ازيشان بسي زينهاري شدند
  • نگهبان فرستاد هم در زمان
    به نزديکي خيمه بدگمان
  • همه يکسره در پناه منيد
    بدانيد اگر نيک خواه منيد
  • نبينم همي در جهان يار کس
    بجز ايزدم نيست فريادرس
  • نمودار گفتار من من بسم
    بدين در نکوهيده هرکسم
  • يکي دار بر نام جانوشيار
    دگر همچنان از در ماهيار
  • که پيروزگر در جهان ايزدست
    جهاندار کز وي نترسد بدست
  • چو پيروزگر فرهي دادمان
    در بخت پيروز بگشادمان
  • نوشتيم نامه بر مادرت
    که ايدر فرستد ترا در خورت
  • به جايي که آمد سکندر فراز
    در شارستانها گشادند باز
  • فرستاده را پيش بنشاختند
    ز هر در فراوانش بنواختند
  • چو در کوه شد گنجها ناپديد
    کسي چهره آگننده نديد
  • برفتند شمشيرزن چل هزار
    هرانکس که بود از در کارزار
  • به نزديک قيدافه هوشمند
    شده نام او در بزرگي بلند
  • ز لشکر بياري سواري هزار
    همه نامدار از در کارزار
  • ازين ازمايش ندارد زيان
    بماند مگر دوستي در ميان
  • پس چشمه در تيره گردد جهان
    شود آشکاراي گيتي نهان
  • تن نامور زير ديباي چين
    نهادند تا پاي در انگبين
  • سرافراز پور يل اسفنديار
    ز گشتاسپ يل در جهان يادگار
  • که نشنيد کاسکندر بدگمان
    چه کرد از فرومايگي در جهان
  • دو بدمهر از رزم بگريختند
    به دام بلا در نياويختند
  • همي خواندندي ورا شهريار
    سر مرد بخرد ازو در خمار
  • چشيدم بسي تلخي روزگار
    نبد رنج مهرک مرا در شمار
  • پرستنده کرم بگشاد راز
    هم انگه در دژ گشادند باز
  • سوي لشکر کرم برگشت باد
    گرفتار شد در ميان هفتواد
  • نکشتم که فرزند بد در نهان
    بترسيدم از کردگار جهان
  • بداند شمار سپهر بلند
    در پادشاهي و راه گزند
  • فراوان سخن در نهان داشتي
    به هر جاي کارآگهان داشتي
  • چنان دان که بيدادگر شهريار
    بود شير درنده در مرغزار
  • همان آفرين در فزايش کنيم
    خداي جهان را نيايش کنيم
  • دو ديباست يک در دگر بافته
    برآورده پيش خرد تافته
  • چنين پاسبانان يکديگرند
    تو گويي که در زير يک چادرند
  • وزان روميان کشته شد سه هزار
    بالتوينه در صف کارزار
  • کنون کار ديهيم بهرام ساز
    که در پادشاهي نماند دراز
  • نشسته شبي شاه در طيسفون
    خردمند موبد به پيش اندرون
  • سيه جوشن خسروي در برش
    درفشان درفش سيه بر سرش
  • بفرمود تا پرده برداشتند
    ز در سوي قيصرش بگذاشتند
  • عرض گاه و ديوان بياراستند
    کليد در گنجها خواستند
  • بياويختند از در شارستان
    دگر پيش ديوار بيمارستان
  • نکوهيده باشد جفا پيشه مرد
    به گرد در آزداران مگرد
  • کسي کز در پادشاهي بود
    نخواهد که مهتر سپاهي بود
  • چهارم که با زيردستان خويش
    همان باگهر در پرستان خويش
  • پراگنده گشتند لشکر همه
    چو در خواب شد شهريار رمه
  • بزرگان چو در پارس گرد آمدند
    بر تاجور يزدگرد آمدند
  • پرستنده و دايه بي شمار
    ز بازارگه تا در شهريار
  • هران چيز کان در خور پادشاست
    بياموزيم تا بدانم سزاست
  • فرستاد هم در زمان رهنمون
    سوي شورستان سرکشي بر هيون
  • همان در سروگاه ماده دو تير
    بزد همچنان مرد نخچيرگير
  • همان آرزوي پدر خيزدم
    چو ايمن شوم در برانگيزدم
  • چو نعمان برفت از در شهريار
    بيامد بر منذر نامدار
  • همه پاک در پارس گرد آمدند
    بر دخمه يزدگرد آمدند
  • چو آگاهي مرگ شاه جهان
    پراگنده شد در ميان مهان
  • فرستاد با او يکي نامدار
    جوانوي شد تا در شهريار
  • بخوانيم تا چيستشان در نهان
    کرا خواند خواهند شاه جهان
  • بياريم شاهنشهي تخت عاج
    برش در ميان تنگ بنهيم تاج
  • حرامست مي در جهان سربسر
    اگر زيردستت گر نامور
  • جوانمرد را جام گستاخ کرد
    بيامد در خانه سوراخ کرد
  • نهاني بديشان نمودم بدي
    وزان پس گشادم در ايزدي
  • يکي آسيا ديد در پيش ده
    نشسته پراگنده مردان مه
  • بلنگيد در زير من بارگي
    ازو بازگشتم به بيچارگي
  • نسازيم ازان رنج بنياد گنج
    نبنديم دل در سراي سپنج
  • دو پايش ببندند در زير اسپ
    فرستمش تا خان آذرگشسپ