167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • سخن اندر دهان دوست شکر
    وليکن گفته حافظ از آن به
  • بيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنم
    هزار صف ز دعاهاي مستجاب زده
  • گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده ست
    مگر از مذهب اين طايفه بازآمده اي
  • گفت حافظ لغز و نکته به ياران مفروش
    آه از اين لطف به انواع عتاب آلوده
  • گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ
    بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيده
  • حافظ چو طالب آمد جامي به جان شيرين
    حتي يذوق منه کاسا من الکرامه
  • حافظ حديث سحرفريب خوشت رسيد
    تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ري
  • بخيل بوي خدا نشنود بيا حافظ
    پياله گير و کرم ورز و الضمان علي
  • زبانت درکش اي حافظ زماني
    حديث بي زبانان بشنو از ني
  • صوفي پياله پيما حافظ قرابه پرهيز
    اي کوته آستينان تا کي درازدستي
  • عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
    چون برق از اين کشاکش پنداشتي که جستي
  • از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
    تقدير چنين بود چه کردي که نهشتي
  • دل حافظ شد اندر چين زلفت
    بليل مظلم و الله هادي
  • گر ديگري به شيوه حافظ زدي رقم
    مقبول طبع شاه هنرپرور آمدي
  • به شعر حافظ شيراز مي رقصند و مي نازند
    سيه چشمان کشميري و ترکان سمرقندي
  • ز پرده ناله حافظ برون کي افتادي
    اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودي
  • چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آي
    به خنده گفت که اي حافظ اين چه پرگاري
  • ز کنج صومعه حافظ مجوي گوهر عشق
    قدم برون نه اگر ميل جست و جو داري
  • نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
    به قرآني که اندر سينه داري
  • بس دعاي سحرت مونس جان خواهد بود
    تو که چون حافظ شبخيز غلامي داري
  • حافظ از پادشهان پايه به خدمت طلبند
    سعي نابرده چه اميد عطا مي داري
  • مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
    چه توقع ز جهان گذران مي داري
  • حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوي
    کاين خاک بهتر از عمل کيمياگري
  • به يمن همت حافظ اميد هست که باز
    اري اسامر ليلاي ليله القمر
  • بگذر از نام و ننگ خود حافظ
    ساغر مي طلب که مخموري
  • نه حافظ مي کند تنها دعاي خواجه تورانشاه
    ز مدح آصفي خواهد جهان عيدي و نوروزي
  • چند پويد به هواي تو ز هر سو حافظ
    يسر الله طريقا بک يا ملتمسي
  • من ار چه حافظ شهرم جوي نمي ارزم
    مگر تو از کرم خويش يار من باشي
  • حافظ دگر چه مي طلبي از نعيم دهر
    مي مي خوري و طره دلدار مي کشي
  • ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند
    که همچو صنع خدايي وراي ادراکي
  • خدا داند که حافظ را غرض چيست
    و علم الله حسبي من سؤالي
  • حافظ مکن شکايت گر وصل دوست خواهي
    زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالي
  • حافظ مدار اميد فرج از مدار چرخ
    دارد هزار عيب و ندارد تفضلي
  • بگشاي تير مژگان و بريز خون حافظ
    که چنان کشنده اي را نکند کس انتقامي
  • گريه حافظ چه سنجد پيش استغناي عشق
    کاندر اين دريا نمايد هفت دريا شبنمي
  • سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست
    جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي
  • جمع کن به احساني حافظ پريشان را
    اي شکنج گيسويت مجمع پريشاني
  • خيال چنبر زلفش فريبت مي دهد حافظ
    نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنباني
  • کار خود گر به کرم بازگذاري حافظ
    اي بسا عيش که با بخت خداداده کني
  • حافظ برو که بندگي پادشاه وقت
    گر جمله مي کنند تو باري نمي کني
  • نه حافظ را حضور درس خلوت
    نه دانشمند را علم اليقيني
  • سيل اين اشک روان صبر و دل حافظ برد
    بلغ الطاقه يا مقله عيني بيني
  • گفتي از حافظ ما بوي ريا مي آيد
    آفرين بر نفست باد که خوش بردي بوي
  • ساقي مگر وظيفه حافظ زياده داد
    کآشفته گشت طره دستار مولوي
  • حافظ خام طمع شرمي از اين قصه بدار
    عملت چيست که فردوس برين مي خواهي
  • حافظ چو پادشاهت گه گاه مي برد نام
    رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهي
  • گر مسلماني از اين است که حافظ دارد
    آه اگر از پي امروز بود فردايي
  • درر ز شوق برآرند ماهيان به نثار
    اگر سفينه حافظ رسد به دريايي
  • مکن حافظ از جور دوران شکايت
    چه داني تو اي بنده کار خدايي
  • حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
    شاديت مبارک باد اي عاشق شيدايي