نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
نگر همچون دهل مانند هيچي
در
اين معني بگو تا چند پيچي
از آندم جان جانم حاصل آمد
وجود من
در
اينجا واصل آمد
در
ايندم گر تو آندم باز بيني
چو آدم زينت و اعزاز بيني
از آندم گشت واصل
در
حقيقت
ولي بردار از آن شد کز شريعت
نمود اعيان راز شرع اينجا
نمود آن واصلي
در
ذات يکتا
اگر نقاش بشناسي چو منصور
شوي
در
هر دو عالم دوست مشهور
اگر نقاش بشناسي فنا گرد
که تا آئي
در
اينجا صاحب درد
اگر نقاش بشناسي تو
در
دل
گشايد مر ترا او راز مشکل
تو ديدي
در
يقين او را معين
تو کردي راز کل اينجاي روشن
عيانست آنچه ميگوئي
در
اسرار
ولي کس مي چه داند سر گفتار
چو امر ذات پاياني ندارد
که هر دم صد هزاران
در
ببارد
از آن جوهر که ديدستي
در
اينجا
بسي دل آوري از گفت شيدا
حقيقت جوهر معني تو ديدي
در
اين قعر بحار جان رسيدي
دمادم ميکني نقاش را فاش
دمادم مي شوي
در
نقش نقاش
بخواهد ريخت خونت ناگهاني
که او را فاش کردي
در
معاني
بخواهد بيخت خونت همچو منصور
که
در
عالم توئي امروز مشهور
دم کل ميزني
در
دمدمه تو
عجب افکنده اين زمزمه تو
دم عيسي تو داري
در
حقيقت
که بسپردي ره شرع و طريقت
دم عيسي تو داري
در
معاني
که مي بخشي حيات جاوداني
دم عيسي تو داري
در
زمان باز
که گفتستي عيان اندر جهان باز
دم عيسي تو داري راز بيچون
حقيقت دم زدي
در
عين گردون
دمي کز جان جانان يافتستي
از آن
در
جزو و کل بشتافتستي
ترا زيبد که بود يار ديدي
حقيقت
در
بصر دلدار ديدي
ترا چون جوهر ذات و صفاتست
از آن معني ترا آن
در
صفاتست
که يک چيز است جمله
در
نهاني
ولي بر هر صفت اينجا معاني
توئي يکتاي بي همتا فتادي
عجب
در
شور و غوغا فتادي
در
معني ترا کردست حق باز
نمودستي حقيقت ديد حق باز
در
معني ز حيدر داري اينجا
که از اسرار او برداري اينجا
در
معني نگه ميدار و خوشباش
که کردستي همه اسرارها فاش
زدي تيري بر اين آماج اينجا
نمود خويش را
در
پيش اينجا
نهادستي و فارغ از وجودت
که پيدا شد
در
اينجا بود بودت
از اين گفتار بگذر يکنفس تو
چو داري
در
ميان حق نفس تو
تو بر خور از نمود خويش اينجا
نمود خويش را
در
پيش اينجا
يقين بردار و
در
عين اليقين شو
حقيقت اولين و آخرين شو
در
آخر جوي اول ذات بيچون
که ديدستي خدا را بي چه و چون
خدا را ديده اينجا تو
در
ذات
شده واصل ابا تو جمله ذرات
چو اسرارست و مر چيز دگرنيست
در
اين اسرار جز حق راهبر نيست
دورن جان تو راز الهي است
در
اينجا بيشکي راز الهي است
از اين دم که تو داري
در
حقيقت
مزن دم جز دمي اندر شريعت
در
اين ره هر که او صاحب قدم نيست
ره جانش باسرار قدم نيست
مرا مقصود بد جانان
در
ايجا
حقيقت فاش کرد اسرار اينجا
که جانانست و خود چيز ديگر نيست
بجز او
در
دل و جان راهبر نيست
چو او رهبر بود
در
عالم جان
همه پيدا کند مر راز پنهان
منم امروز
در
نزديک جانان
نمود هر دو عالم راز پنهان
منم امروز واصل
در
نمودار
که کردم فاش اينجا سر دلدار
من اندر وي گمم چون قطره
در
بحر
بکرده جملگي ترياک را زهر
نصيب عام و خاص اينجا بدادم
که
در
اسرار اينجا داد دادم
در
ايندنيا نه غم دارم نه شادي
که ديدم جملگي مانند بادي
منزه از همه از جان جانان
شدستم
در
نمود ذات يکسان
دو عالم تابش خورشيد دارد
دلم
در
سوي کل اميد دارد
صفحه قبل
1
...
1996
1997
1998
1999
2000
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن