167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • که در چرم چو نازک اندام تو
    همي بگسلد خواب و آرام تو
  • همه راز شاپور با او بگفت
    بماند آن سخن نيک و بد در نهفت
  • تن از رنج خسته گريزان ز بد
    بيامد در باغباني بزد
  • چو نزديک درگاه موبد رسيد
    پراگنده گردان و در بسته ديد
  • به آواز زان بارگه بار خواست
    چو بگشاد در باغبان رفت راست
  • که آن شيردل مرد جز شاه نيست
    همان چهر او جز در گاه نيست
  • فرستاده موبد آمد دوان
    ز جايي که بد تا در پهلوان
  • بگفت آنک در باغ شادي و بخت
    شکفته شد آن خسرواني درخت
  • فراز آمد از هر سوي لشکري
    به جايي که بد در جهان مهتري
  • مهان را همه شاه در بر گرفت
    ز بدها خروشيدن اندر گرفت
  • شب تيره جوشن به بر در کشيد
    سپه را سوي طيسفون برکشيد
  • همي راندي در بيابان و کوه
    بران راه بي راه خود با گروه
  • به لشکر گه آمد گذشته دو پاس
    ز قيصر نبودش به دل در هراس
  • همان تاج ايران بدو در سپرد
    ز گيتي بجز نام زشتي نبرد
  • ز هر جاي چندان غنيمت گرفت
    که لشکر همي ماند زو در شگفت
  • سرانجام در بند و زندان بمرد
    کلاه کيي ديگري را سپرد
  • کزين مرد چيني و چيره زبان
    فتادستم از دين او در گمان
  • کسي کو بلند آسمان آفريد
    بدو در مکان و زمان آفريد
  • نگنجد جهان آفرين در گمان
    که او برترست از زمان و مکان
  • چنين گفت کاين مرد صورت پرست
    نگنجد همي در سراي نشست
  • ز شاپور زان گونه شد روزگار
    که در باغ با گل نديدند خار
  • ندارد در گنج را بسته سخت
    همي بارد از شاخ بار درخت
  • سليحت در آرايش خويش دار
    سزد کت شب تيره آيد به کار
  • چو شاپور گشت از در تاج و گاه
    مر او را سپرد آن خجسته کلاه
  • جهاندار يزدان بود داد و راست
    که نفزود در پادشاهي نه کاست