167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • بسي گشتي و مقصودي نديدي
    در اين حسرت تو بهبودي نديدي
  • بسي گشتي در اينجا از تک و تاز
    که تا گم کرده را بيني دگر باز
  • اگر جانت شود رهبر همين است
    که او در جان ترا عين اليقين است
  • اگر جان رهبر آيد اندر اين راه
    رساند ناگهانت در بر شاه
  • اگر جان رهبر آيد حق ببيني
    در اينجا راز او مطلق ببيني
  • اگر جان رهبر آيد در نمودار
    نماند نقطه و اسرار و پرگار
  • چه شوراست اي فريد آخر نگوئي
    که پيوسته چنين در گفتگوئي
  • حقيقت با شريعت راز جانند
    که پيدا در نهاد و اصلانند
  • حقيقت با شريعت نور ذاتند
    که در جان و دل اعيان صفاتند
  • حجاب جان همين صورت در اينجا
    که چون پيدا نموده عين غوغا
  • بعزت باش در هر دو جهان تو
    چو مردان جان بر افشان رايگان تو
  • اگر داري حقيقت جانت در باز
    مکن از جان حذر هم سر تو درباز
  • سرت در باز تا شهباز بيني
    همه گنجشک را شهباز بيني
  • سرت در باز وزينعالم برون شو
    همه ذرات اينجا رهنمون شو
  • سرت در باز تا جانت شود يار
    ولي اسرار کي گويم باغيار
  • سرت در باز چون منصور حلاج
    بنه بر فر معني زود تو تاج
  • حيات جاودان در کشتن آمد
    شقي را زين ميان بر گشتن آمد
  • حيات جاودانم در دل و جانست
    دل و جان زنده از ديدار جانانست
  • ز کوري ره نميداني تو در روز
    کجا گردي تو اي بيچاره فيروز
  • علاج کور مردن هست بتحقيق
    که چون مرده شود در سر توفيق
  • شود بينا در آن عالم بيکبار
    مگر اينجا بداند سر اسرار
  • تو چون خفاش در تاريک جائي
    نديده اندر اينجا هيچ جائي
  • شب تاريک چون خفاش پران
    توئي اينجايگه در درد و درمان
  • نميداني تو و غافل بماندي
    چنين در عشق کل بيدل بماندي
  • نميداني در اينجا کز کجائي
    فتاده اندر اينجا از چه جائي
  • نميداني که اول چون بدي تو
    در آخر چون بداني چون شدي تو
  • نميداني که چون يابي تو دلدار
    گهي هشيارو گه در خواب و بيدار
  • چو پيرتست اينجا ره نموده
    ترا در جان و دل آگه نموده
  • ز پيرت راز کلي بر گشايد
    در اينجا گه ويت جانان نمايد
  • ز پيرت واصلي باشد بعالم
    وزاين دم اوفتي در عين آدم
  • ز پيرت در سلوک آخر بيفتد
    که آه اينجا حقيقت بر سر افتد
  • ز پيرت راز کل آيد پديدار
    تو پير خويشتن در عين جان دار
  • ترا پيريست رهبر حق نماهم
    که دارند اندر اينجا در بقاهم
  • ترا بنمايد اينجا گاه آن پير
    کند در جانت اينجا گاه تدبير
  • يکي پيريست يک بين در حقيقت
    که بسپردست او راه شريعت
  • يکي پيريست حق را او بداند
    از آن در عاقبت حيران بماند
  • يکي پيريست در عين فنايست
    ز ديد ديد حق اندر بقايست
  • يکي پيريست در لا راه برده
    بدست اوست اينجا هفت پرده
  • يکي پيريست اندر راز الله
    زند دم در عيان قل هوالله
  • يکي پيريست جانان ديده اينجا
    شده در ذات کل اينجاي يکتا
  • از او يابي تو اينجا گاه درمان
    کند جان تو در اينجاي جانان
  • حقيقت فاش گشت و يار با ماست
    نمود جزو و کل در خويش آراست
  • عيان شد يار و ناگه پرده برداشت
    يکي بد هر که او در خود نظر داشت
  • عيان شد يار اندر ذات ما را
    بجان کردش بدل در ذات ما را
  • عيان شد يار و در ديدار جمله
    همي گويد يقين اسرار جمله
  • عيان شد يار و او را کس نديدست
    اگر چه در همه گفت و شنيدست
  • رموز عشق در قرآن بيان کرد
    وجود خويشتن کل جان جان کرد
  • ز عشق ار ذره بوئي بري تو
    در اين ميدان همي گوئي بري تو
  • ز عشق ار ذره خواهي بده جان
    که دريابي در اينجا جان جانان
  • نهان شو عشق بين بيخويشتن شو
    در اينجا گه برافکن جان و تن شو