نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
منم آدم
در
اينجا رخ نموده
گره از کار عالم برگشوده
از آن تست آدم شاد دل باش
در
اين سر بي حجاب آب و گل باش
از آن تست آدم باز بين راز
توئي تست
در
انجام و آغاز
از آن تست او
در
عين تحقيق
بهشت رايگان داديم و توفيق
تو از وي باز دان دلدار با ما
که از تو آمدست اعيان
در
اينجا
ولي اينجا ترا عقديست پنهان
که بندم من
در
اينجا من باعيان
به ده صلوات اي آدم
در
ايندم
بروح مصطفي کوهست خاتم
که باشد مصطفي يا رب مرا گوي
که
در
ميدان عشق او منم گوي
طفيل اوست ماه و چرخ و انجم
همه
در
پرتو رويش بود گم
پس آنگه داد آدم نيز صلوات
خروش افتاد
در
حوران جنات
دعا کرد آنزمان بگشاد او دست
ز عجز خويشتن شد نيز
در
هست
نظر کن جمله را زان تو کردم
همه
در
حکم و فرمان تو کردم
ولي اين يک شجر اينجا تو منگر
وگرنه بفکنم
در
عين آذر
تو اين گندم مخور تا ميتواني
که مر ما را
در
اين راز نهاني
چو حق اين را برايم آفريدست
ز بهر من
در
اينجا آوريدست
همه ميل دلش
در
سوي او بود
که حوا پيش چشمش بس نکو بود
همه ميل دلش سويش گرفته
بجز او جمله
در
خاطر گرفته
بجز او
در
دلش چيزي نگنجيد
جهان نزديک او موئي نسنجيد
نمود حق نه چيزي هست بازي
تو ايندم
در
تمامت سر فرازي
در
اين جنات اگر خواهي که باشم
حقيقت تخم نيکوئي بپاشم
در
آغوشش گرفت آن نور قدرت
دمادم بود اندر عين رحمت
گمان اينجا مبر اي دوست درياب
تو
در
مغز حقيقت پوست درياب
عزازيل دژم چون ديد احوال
بيامد بر
در
جنت دگر حال
وليکن قصه
در
عالم بسي دان
پراکنده بسي با هر کسي دان
نمي گنجد
در
اين قصه چه و چون
زبيچونست اين اسرار بيچون
نه بازيچه است اين اسرار بيچون
نميگنجد
در
اين قصه بدان چون
نه حق گفتست اين اسرار با تو
در
آيد اينهمه گفتار با تو
مدان اين پيشوايان را تو بازي
وگرنه
در
تف عزت گدازي
ولي آن سر که گفت
در
عين قرآن
همه درج است اندر ذات سبحان
چو او را نيست جاي و
در
سراپاي
تواني يافت جاويدش همه جاي
حقيقت جوهر قرآن
در
او بين
ورا گر مرد رازي رهنمون بين
ز نور او بري ره تا بر دوست
کند مغزت
در
اينجا جملگي پوست
هواي دوست آرد
در
دل و جان
ببيند هم به از صد راز پنهان
بگو تا چند خود را بشکني تو
که چون ابليس
در
ما و مني تو
چو شيطان بر
در
جنت مقيم است
حذر کن زآنکه شيطان رجيم است
چو وصفش کرد هر يک مختلف بود
وليکن فيل
در
کل متصف بود
عدد گر مينمايد تو مبين آن
که توحيدست
در
عين اليقين آن
هزاران قطره چون
در
چشمم آيد
اگر دريا نبينم چشمه آيد
ز باران قطره گر آيد نمايد
چو
در
دريا رود دريا نمايد
مراتب کان
در
ارواحست جاويد
چو صد شمعست پيش قرص خورشيد
کسي کين ديد هم از مصطفي ديد
در
اينجا جملگي عين لقا ديد
ولي گر ره کني
در
پرده راز
همه ذرات را بيني تو آغاز
همه جويا و
در
جانان رسيده
جمال روي جانان خود بديده
يکايک برفکند و گشت واصل
ورا
در
بي نشاني گشت حاصل
بمعني نور بيني
در
دو عالم
ز معني برگشائي سر آدم
ز معني از صور تو دور افتي
عيان
در
عالم پر نور افتي
به معني زنده شو
در
عالم کل
که اينجا گه توئي مر آدم کل
به معني بگذر از خورشيد و انجم
که
در
درياي ذات آئي عيان گم
هزاران نقش بر يک ظل هستند
ولي چون زان نبد
در
هم شکستند
در
آن وحدت دو عالم راشکي نيست
که موجود حقيقت جز يکي نيست
صفحه قبل
1
...
1983
1984
1985
1986
1987
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن