167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • ز خون بر در دژ همي موج خاست
    که دانست دست چپ از دست راست
  • هرانکس که شد در دم اژدها
    بکوشيد و هم زو نيامد رها
  • بزد بر در دژ دو دار بلند
    فرو هشت از دار پيچان کمند
  • کسي را ندادم به جان زينهار
    گيا در بيابان سرآورد بار
  • همه گنج ارجاسپ در باز کرد
    به کپان درم سختن آغاز کرد
  • به ايوانها در نهادند خوان
    به سالار گفتا مهان را بخوان
  • همي در دل انديشه بفزايدش
    همي تاج و تخت آرزو آيدش
  • ورا در جهان هوش بر دست کيست
    کزان درد ما را ببايد گريست
  • ورا هوش در زاولستان بود
    به دست تهم پور دستان بود
  • دل شاه زان در پرانديشه شد
    سرش را غم و درد هم پيشه شد
  • چو در پيش او انجمن شد سپاه
    ز نامآوران وز گردان شاه
  • که هرکس که آرد به دين در شکست
    دلش تاب گيرد شود بت پرست
  • کسي کو ز عهد جهاندار گشت
    به گرد در او نشايد گذشت
  • به چنگ پدر در به هنگام جنگ
    به آوردگه کشته شد بي درنگ
  • جز از سيستان در جهان جاي هست
    دليري مکن تيز منماي دست
  • شترانک در پيش بودش بخفت
    تو گفتي که گشتست با خاک جفت
  • که او را بجز بسته در بارگاه
    نبيند ازين پس جهاندار شاه
  • تن خويش در جنگ رسوا کند
    همان به که با او مدارا کند
  • ورا پهلوان زود در بر گرفت
    ز دير آمدن پوزش اندر گرفت
  • ازان پس چنين گفت کاسفنديار
    چو آتش برفت از در شهريار
  • دگر گور بنهاد در پيش خويش
    که هر بار گوري بدي خوردنيش
  • چگونه زدي نيزه در کارزار
    چو خوردن چنين داري اي شهريار
  • ازان پندها داشتم من سپاس
    نيايش کنم روز و شب در سه پاس
  • کنون شهريارا تو در کار من
    نگه کن به کردار و آزار من
  • همان به که گيتي نبيند کسي
    چو بيند بدو در نماند بسي