167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • شنيد آن سخن در زمان گرگسار
    که پيروز شد نامور شهريار
  • همي ويژه در خون لشکر شوي
    به تندي و بدرايي و بدخوي
  • فراوان همانست و کمتر همان
    چو حلقه ست بر در بد بدگمان
  • به ايرانيان آفرين کرد و گفت
    که هرگز نماند هنر در نهفت
  • سپيده چو از کوه سر برکشيد
    شب آن چادر شعر در سرکشيد
  • چو خورشيد تابان نهان کرد روي
    همي رفت خون در پس پشت اوي
  • به مردي شدم در دم اژدها
    کنون زور کردن نيارد بها
  • همي پيش رو غرقه گشت اندر آب
    سپهبد بزد چنگ هم در شتاب
  • همه پادشاهي سراسر تراست
    چو با ما کني در سخن راه راست
  • اگر در ببندد به ده سال شاه
    خورش هست چندانک بايد سپاه
  • به جايي فريب و به جايي نهيب
    گهي فر و زيب و گهي در نشيب
  • به پاي اندرون کفش و در تن گليم
    به بار اندرون گوهر و زر و سيم
  • بفرمود پس تا سراي فراخ
    به دژ بر يکي کلبه در پيش کاخ
  • بدو اندرون ياره و افسرست
    که شاه سرافراز را در خورست
  • در کلبه را نامور باز کرد
    ز بازارگان دژ پرآواز کرد
  • چو خورشيد تابان ز گنبد بگشت
    خريدار بازار او در گذشت
  • چنان داغ دل پيش او در بماند
    سرشک از دو ديده به رخ برفشاند
  • در مهر ماه آمد آتش کنم
    دل نامداران به مي خوش کنم
  • بزد ناي رويين و رويينه خم
    برآمد ز در ناله گاودم
  • همان نيزه جنگ دارد به چنگ
    که در گنبدان دژ تو ديدي به جنگ
  • دگر بهره تا بر در دژ شوند
    ز پيکار و خون ريختن نغنوند
  • چو زخم خروش آمد از در سراي
    دوان پيش آزادگان شد هماي
  • در گنج دينار او مهر کرد
    به ايوان نبودش کسي هم نبرد
  • به ترکان در دژ ببنديد سخت
    مگر يار باشد مرا نيک بخت
  • سپاهش همه مانده زو در شگفت
    که مرد جوان آن دليري گرفت