167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • کرا کشت خواهد همي روزگار
    چه نيکوتر از مرگ در کارزار
  • که آيد فرود او کنون در بهشت
    که من سوي لهراسپ نامه نوشت
  • بدان لشکر دشمن اندر فتاد
    چنان چون در افتد به گلبرگ باد
  • چو آهو ز باره در افتاد و مرد
    بديد از کيان زادگان دستبرد
  • هزار چل از نامور خسته بود
    که از پاي پيلان به در جسته بود
  • به استاد در پيش او شيرفش
    سرافگنده و دست کرده به کش
  • همه کس مر او را به فرمان شدند
    بدان در جهان پاک پنهان شدند
  • بدو گفت پورا بدين روزگار
    کس آيد مرا از در شهريار
  • گر ايدونک با تو بيايم به در
    نه نيکو کند کار با من پدر
  • ندارد پدر جز يکي نام تخت
    نشسته در ايوان نگهبان رخت
  • ابا پير دستان که بودش پدر
    ابا مهتران و گزينان در
  • چو اين نامه ا فتاد در دست من
    به ماه گراينده شد شست من
  • بماندند يکسر ازو در شگفت
    که اين پير شمشير چون برگرفت
  • بدين اندکي ما چرا آمديم
    هيم بي گله در چرا آمديم
  • به ترکان چنين گفت کهرم که کار
    همين بودمان رنج در کارزار
  • جهاندار گشتاسپ در قلبگاه
    همي کرد هر سو به لشکر نگاه
  • بيامد به نزديک فرخ پدر
    که فرخنده جاماسپ آمد به در
  • چنين پاسخ آورد اسفنديار
    که اي از خرد در جهان يادگار
  • دگر نيز پرمايه به آفريد
    که گفتي مرا در جهان خود نديد
  • چو باز آمدش دل به جاماسپ گفت
    که اين بد چرا داشتي در نهفت
  • چو آمد به در پس گو نامدار
    رخش بود همچون گل اندر بهار
  • نبيند کسي پاي من بر بساط
    مگر در بيابان کنم صد رباط
  • ورا از بر جامه بر خفته ديد
    تن خسته در جامه بنهفته ديد
  • ز من در دل آزار و تندي مدار
    به کين خواستن هيچ کندي مدار
  • که ما را جزين بود در جنگ راي
    بدانگه که لشکر بيامد ز جاي