167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • عمرها شد در فضاي بي نشان پرميزنم
    آشيان در عالم عنقاست اوهام مرا
  • چون نگه در خانه چشم خيال افتاده ايم
    سايه مژگان تصور کن در و ديوار ما
  • شمع محفل در گشاد چشم دارد سوختن
    فرق حيرانست در اقبال تا ادبار ما
  • در دير بوالفضوليم در کعبه ناقبوليم
    يارب شکست دل کن محراب معبد ما
  • درس همه در سکته تدبير مساويست
    در موج گهر نيست پس و پيش سبقها
  • در غم جستجوي رزق سودن دست داشتيم
    آبله ريخت دانه چند در آسياي ما
  • آب در هر سرزمين دارد جدا خاصيتي
    نشه باشد مختلف در هر طبيعت باده را
  • موج در گوهر زآشوب طپشها ايمن است
    نيست تشويش دگر در بند دل افتاده را
  • در دبستان طلب تعطيل مشق درد نيست
    همچو نال خامه در دل خشک مپسند آه را
  • هواي گلشن فردوس در قفس بنشاند
    خيال در پس زانوي دل نشسته ما را
  • غير جوهر در تماشاي خط نورسته ات
    ميکند صد آرزو در دل نمو آئينه را
  • ناله ها در شکن دام خموشي داريم
    خفته پرواز در آغوش شکست پر ما
  • چو غنچه در پس زانوي انتظار جدائي
    نشسته در چمن ما هزار رنگ کمين ها
  • ز برق حيرت حسنت چو موج در گوهر
    در آب آئينه محواند ماهيان کباب
  • باز در گلشن ز خويشم ميبرد افسون آب
    در نظر طرز خرامي دارم از مضمون آب
  • در عدم بيکاري ما شغل هستي پيش برد
    صنت اوهام کشتي راند در موج سراب
  • تا هوائي در سرم پيچيد از خود ميروم
    گردبادم دارم از سرگشتگي پا در رکاب
  • ميکند در خود تماشاي بهارستان رنگ
    از براي سرخوشي در طبع گل بنگ است آب
  • در آن بساط که از رنگ آرزو پرسند
    چو ياس در نفس ما شکسته است جواب
  • ريشه دلبستگي در خاک اين گلشن نبود
    رفت گل هم در قفاي نالهاي عندليب
  • حسن تشريف بهار است آب را در برگ گل
    ميکند در ساغر اندازد اگر پيدا شراب
  • در سواد سرمه کن نظاره چشم بتان
    عشرت افروز است (بيدل) در دل شبها شراب
  • زجوش ماهتاب اين دشت و در کيفيتي دارد
    که گوئي پنبه ميناست در رهن فشار امشب
  • زسخت جاني خود بيتو در شب هجران
    نشسته در عرق خجلتم چو سنگ دراب
  • اي طالب سلامت از آفات نگذري
    در ساحل آتش است تو کشتي ببر در آب