167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • بدو گفت بگزين ز لشکر هزار
    سواران گرد از در کارزار
  • چو در شهر آباد چندي بگشت
    ز ايوان به ديوان قيصر گذشت
  • دبيران که بودند در بارگاه
    همي کرد هريک به ديگر نگاه
  • بدو گفت نستاو زين در بگرد
    تو ايدر غريبي وبي پاي مرد
  • من از تخم شاه آفريدون گرد
    کزان تخمه کس در جهان نيست خرد
  • که مردي گزين کرد از انجمن
    به بالاي سرو سهي در چمن
  • بها داد ياقوت را شش هزار
    ز دينار و گنج از در شهريار
  • چنو در جهان نامداري بود
    مرا بر زمين نيز ياري بود
  • به نزديک اويست شمشير سلم
    که بودي همه ساله در زير سلم
  • که او گفت در بيشه فاسقون
    يکي گرگ باشد بسان هيون
  • چو گرگ از در بيشه او را بديد
    خروشي به ابر سيه برکشيد
  • بسي هديه آورد ميرين برش
    بر آن سان که بد مرد را در خورش
  • به نارفته در جامه گريان شدند
    بران آتش درد بريان شدند
  • به کوه سقيلا يکي اژدهاست
    که کشور همه پاک ازو در بلاست
  • بگفتيم و پاسخ چنين داد باز
    که در کوه با اژدها رزم ساز
  • يکي اژدها بر سر تيغ کوه
    شده مردم روم زو در ستوه
  • گر آن کشته آيد به دست تو بر
    شگفتي شوي در جهان سربسر
  • که کس چون دو داماد من در جهان
    نبينند بيش از کهان و مهان
  • به ميدان کسي نيز گويي نديد
    شد از زخم او در جهان ناپديد
  • ز ميرين و اهرن برآشفت و گفت
    که هرگز نماند سخن در نهفت
  • چو الياس بر خواند آن نامه را
    به زهر آب در زد سر خامه را
  • چو الياس در جنگ خشم آورد
    جهانجوي را خون به چشم آورد
  • ز گيتي گزين کن يکي بهره يي
    تو باشي بران بهره در شهره يي
  • برين نيز بگذشت چندي سپهر
    به دل در همي داشت و ننمود چهر
  • بخواند آن خردمند را نامدار
    کز ايدر برو تا در شهريار