نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
شاهنامه فردوسي
يکي فرش گسترده شد
در
جهان
که هرگز نشانش نگردد نهان
که اين گونه آرام شاهي بدوست
خرد
در
سر نامداران نکوست
چه دينار
در
پيش بزمش چه خاک
ز بخشش ندارد دلش هيچ باک
که داند ورا
در
جهان خود ستود
کسي کش ستايد که يارد شنود
يکي بندگي کردم اي شهريار
که ماند ز من
در
جهان يادگار
يکي زو همه ساله با درد و رنج
شده تنگدل
در
سراي سپنج
چو بر پشت پيل آن شه نامور
زدي مهره
در
جام و بستي کمر
در
گنج بگشاد و روزي بداد
بسي از روان پدر کرد ياد
چو آن نامه برخواند هر مهتري
کجا بود
در
پادشاهي سري
زده بر
در
خيمه هر کسي
که نزديک او آب بودش بسي
ز خون گر
در
و کوه و دريا شود
درازاي ما همچو پهنا شود
در
گنج بگشاد و روزي بداد
دلش پر زکين و سرش پر ز باد
ز گردان شمشيرزن سي هزار
گزين کرد شاه از
در
کارزار
گزين کرد ديگر سپه سي هزار
سواران گرد از
در
کارزار
ز گردان گردنکشان صد هزار
بدو داد شاه از
در
کارزار
وزان نامور تيغ زن سي هزار
گزين کرد شاه از
در
کارزار
بفرمود تا
در
ميان دو صف
بآوردگاه بر لب آورده کف
سپهدار چون
در
بيابان رسيد
گرازيدن و ساز و لشکر بديد
سپه را گذر سوي خورازم بود
همه رنگ و دشت از
در
رزم بود
شب آمد بکنده
در
افگند آب
بدان سو که بد روي افراسياب
تو گفتي که روي زمين آهنست
ز نيزه هوا نيز
در
جوشنست
همي داشتي تا بر آورد پر
شد از مهر شاه از
در
تاج زر
ز خويشان جز از جان نخواهد همي
سخن را ازين
در
نکاهد همي
سواران که
در
ميمنه با منند
همه جنگ را يکدل و يکتند
نبد
در
دلش کژي و کاستي
نجستي به جز خوبي و راستي
صفحه قبل
1
...
1971
1972
1973
1974
1975
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن