167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • شبيخون کند تا در خان من
    از ايران بيازند بر جان من
  • در آشتي هيچ گونه مجوي
    سخن جز بجنگ و بکينه مگوي
  • بزد مهره در جام بر پشت پيل
    زمين را تو گفتي براندود نيل
  • در گنجهاي کهن باز کرد
    سپه را درم دادن آغاز کرد
  • زند بر در شهر خوارزم گاه
    ابا شيده رزم زن کينه خواه
  • برآمد خروش از در پهلوان
    ز بانگ تبيره زمين شد نوان
  • همان شب سپاه اندر آورد گرد
    برفت از در بلخ تا ويسه گرد
  • ز زيبد همي تاکنابد سپاه
    در و دشت ازيشان کبود و سياه
  • سوي ميسره رود آب روان
    چنان در خور آمد چو تن را روان
  • بيفروز لشکرگه از فر خويش
    سپه را همي دار در بر خويش
  • در و دشت و کوه و بيابان سنان
    عنان بافته سربسر با عنان
  • سپاه اندر آيد پس پشت من
    نماند جز از باد در مشت من
  • بهفتم فراز آمد اين روزگار
    ميان بسته در جنگ چندين سوار
  • چه داري بروي اندرآورده روي
    چه انديشه داري بدل در بگوي
  • چو ديوار گرد اندر آريمشان
    چو شير ژيان در بر آريمشان
  • زباني که اندر سرش مغز نيست
    اگر در بارد همان نغز نيست
  • چنين داد پاسخ بهومان که رو
    بگفتار تندي و در کار نو
  • ز جوشن همه دشت روشن شده
    يکي پيل در زير جوشن شده
  • يکي برگزين جايگاه نبرد
    بدشت و در و کوه با من بگرد
  • وگر در ميان دو رويه سپاه
    بگردي بلاف از پي نام و جاه
  • بچنگ مني در بسان تذرو
    که بازش برد بر سر شاخ سرو
  • ازان پس بران بر نهادند کار
    که زور آزمايند در کارزار
  • دهن خشک و غرقه شده تن در آب
    ازان رنج و تابيدن آفتاب
  • چو بستاني اين نامه هم در زمان
    برو هم بکردار باد دمان
  • بگيرند گردان پس پشت اوي
    نماند بجز باد در مشت اوي