167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • آن بيضه بهم شکست و مادر
    در دامن مهر پروراندت
  • کوشيد بسي که در نماني
    روز عمل و زمان آرام
  • در رخ دلدار جمالي نماند
    شام خوشي، روز وصالي نماند
  • سپيدم زان سبب کردن در بر
    که باشد جامه پرهيزکاري
  • که پروردي مرا روزي در آغوش
    بروز سختيم کردي فراموش
  • فشردن در تني، پاکيزه جاني
    همائي را فکندن استخواني
  • فسون ديو، بي تاثير خوشتر
    عدوي نفس، در زنجير خوشتر
  • ره سپردم روزها و ماهها
    اوفتادم بارها در راهها
  • نکوئي کن چو در بالا نشستي
    نزيبد نيکوان را خودپرستي
  • دختري خرد، بمهماني رفت
    در صف دخترکي چند، خزيد
  • جامه عيد نکردم در بر
    سوي گرمابه نرفتم شب عيد
  • گر نمي خواهي در آتش سوختن
    بايدت اندرز ما آموختن
  • مکن فرمانبري اهريمني را
    منه در راه برقي خرمني را
  • ايستادم در پس درها بسي
    داد دشنامم کسي و ناکسي
  • گر بنام حق گشائي دفتري
    جز در اخلاص نشناسي دري
  • گنجها بخشيدمت، اي ناسپاس
    که نگنجد هيچکس را در قياس
  • بتي چون بگردن در اندازدت
    فراتر ز دل، جايگه سازدت
  • چو در مخزنت جا دهد گوهري
    چو بنشاندت اندر انگشتري
  • چو در تيرگي، روشنائي شوي
    چو آماده دلربائي شوي
  • سنگها انداختم در راه ها
    اشکها آميختم با آه ها
  • باغبانش ز چه در زندان کرد
    بلبل شيفته، يغماگر نيست
  • ز روز نيکبختي يادها کرد
    در آن درماندگي، فريادها کرد
  • گشودن پر ز بهر سايباني
    نخفتن در خيال پاسباني
  • آن نشنيديد که در شيروان
    بود يکي زاهد روشن روان
  • کور در آن باديه بينا شدي
    عاجز بيچاره، توانا شدي
  • رنج تو در کارگه بندگي
    گشت تهي دستي و شرمندگي
  • نوبت از خلق گسستن نبود
    گاه در صومعه بستن نبود
  • راهرواني که بره داشتي
    بر در خويش از چه نگهداشتي
  • دويدند جمعي پي دادخواهي
    دريدند ديوانه را جامه در بر
  • مرا در بارگاه عدل، خوانهاست
    بهر خوان سعادت، ميهمانهاست
  • شاهدي گفت بشمعي کامشب
    در و ديوار، مزين کردم
  • کبوتر جست اندر لانه راحت
    زغن در آشيان بنمود مسکن
  • بياراميد صيد، آسوده در دام
    بشوق شادي روز رهيدن
  • بزندان تاريک، در بند سخت
    بخود گفت زندانئي تيره بخت
  • ناروني بود به هندوستان
    زاغچه اي داشت در آن آشيان
  • دولت نوروز نپايد بسي
    حمله و تاراج خزان در قفاست
  • تجربه ميبايدت اول، نه کار
    صاعقه در موسم خرمن، بلاست
  • قوت، بخوناب جگر ميخوريم
    روزي ما، در دهن اژدهاست
  • در عوض رنج و سزاي عمل
    آنچه رعيت شنود، ناسزاست
  • گشت حق کارگران پايمال
    بر صفت غله که در آسياست
  • شنيدم بود در دامان راغي
    کهن برزيگري را، تازه باغي
  • بچشمه، ماهيان سرمست بازي
    بسبزه، طائران در نغمه سازي
  • سحرگاهي در آن فرخنده گلزار
    شد از شوريدگي، مرغي گرفتار
  • رياحين در گلستان ميهمانند
    بکوه و دشت، مرغان نغمه خوانند
  • اگر در طرف گلشن، ميهماني است
    براي طائران بوستاني است
  • درسهايم نخوانده ماند تمام
    چه کنم، در چراغ روغن نيست
  • تاجري در کشور هندوستان
    طوطئي زيبا خريد از دوستان
  • موش در انبار شد، دهقان کجاست
    بيم طوفانست کشتيبان کجاست
  • نشاط آرد هواي مرغزاران
    چو نور صبحگاهي در بهاران
  • من از بازان خاص پادشاهم
    تمام روز در نخجيرگاهم
  • مرا هم هست اميد رهيدن
    بمانند تو، در گردون پريدن
  • تا گهري در صدف کار بود
    گوهري وقت، خريدار بود
  • از آن کردند در کنجي نهانت
    که بسپردند گنجي شايگانت
  • بسي گوهر، ز بام آويختندم
    بسي گنجينه، در پا ريختندم
  • در اينجا، عرشيان تسبيح خوانند
    سخن گويان معني، بي زبانند
  • تله گفتا، مايست در بيرون
    بدرون آي، کاين سراچه تراست
  • کاش، در بحر بيکران جهان
    نام طوفان و انقلاب نبود
  • بس بگشت آسياي دهر، وليک
    هيچ گندم در آسياب نبود
  • تو، فريب سراب تن خوردي
    در بيابان جان سراب نبود
  • بغفلت رفت زينسان روزگاري
    نشد در کار، تدبير و شماري
  • اگر صد سال در زنجير ماندم
    نخستين روز آزادي، همانم
  • آن عدس، در شوربا ميريختم
    وان عسل، با آب ميآميختم
  • صبحدم، صاحبدلي در گلشني
    شد روان بهر نظاره کردني
  • بطرف گلشني، در نوبهاري
    گلي خودرو، دميد از جو کناري
  • در آغوش چمن، يکدم نشستم
    زمان دلربائي، ديده بستم
  • ترا، در هر کناري خواستاريست
    مرا، سرکوبي از هر رهگذريست
  • نبنديم چشم و نيفتيم در چه
    نبخشيم چيزي، نخواهيم وامي
  • سرد ميگردد تنور آسمان
    در تنور گرم، بايد پخت نان
  • گر باين ويرانه، آبادي دهي
    در حقيقت، داد استادي دهي
  • کرد نفرين بر کسان کدخداي
    که شبانگه ريختندم در سراي
  • جواني نکودار، کاين مرغ زيبا
    نماند در اين خانه استخواني
  • در چشمه، بشوق جست ماهي
    شبنم بنشست بر رياحين
  • هنگام سحر، در قفس را
    بشکست و پريد صيد دلتنگ
  • وان مست شراب ارغواني
    مخمور فتاد و ماند در خواب
  • با کوشش و سعي خود، سرانجام
    در گوشه عافيت نشستند
  • آنگونه بپر، که پر نريزي
    در دامن روزگار، سنگ است
  • در نارون، آشيانه منماي
    برگش مشکن، که سايبان است
  • در لانه ديگران منه گام
    خاشاک ببر، بساز لانه
  • مبارکباد گويان، در فکندند
    درختان را بتارگ، سبز چادر
  • من فرستم بباغ، در نوروز
    مژده شادي و نويد مراد
  • نه صفائيم ماند در خاطر
    نه فروغيم ماند بر رخسار
  • با حال سکوت و بهت، چوني
    در عالم انزوا چرائي
  • بودي چو پرندگان، سبکروح
    در گلشن و کوهسار و وادي
  • صد قرن گذشته و تو تنها
    در گوشه دخمه ايستادي
  • در عالم نيستي، چه ديدي
    کاينسان متحيري و خاموش
  • شداد نماند در شماري
    با کار قضا نکرد کاري
  • مانا که ترا دلي پريشان
    در سينه تپيده روزگاري
  • ديوان حافظ

  • در ميخانه بسته اند دگر
    افتتح يا مفتح الابواب
  • چشم تو ز بهر دلربايي
    در کردن سحر ذوفنون باد
  • حبيبا در غم سوداي عشقت
    توکلنا علي رب العباد
  • به مستي دم پادشاهي زنم
    دم خسروي در گدايي زنم
  • اي سايه سنبلت سمن پرورده
    ياقوت لبت در عدن پرورده
  • شاهنامه فردوسي

  • ترا دانش و دين رهاند درست
    در رستگاري ببايدت جست
  • الهي عفو کن گناه ورا
    بيفزاي در حشر جاه ورا
  • پزشکي و درمان هر دردمند
    در تندرستي و راه گزند
  • مگر در نهانش سخن ديگرست
    پژوهنده را راز با مادرست
  • مي روشن آورد و رامشگران
    همان در خورش باگهر مهتران
  • ز اسپان جنگي فرو ريختند
    در آن جاي تنگي برآويختند
  • نشسته به در بر گرانمايگان
    به پرده درون جاي پرمايگان
  • در بار بسته گشاده زبان
    همي گفت کاي داور راستان