167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • کسي کو بره بر کند ژرف چاه
    سزد گر نهد در بن چاه گاه
  • همه بيشه و باغ و آب روان
    يکي جايگه از در پهلوان
  • ازين پس کنون تا نه بس روزگار
    شد چون بهشت آن در و مرغزار
  • بگنجور گفت آن کلاه بزر
    که در بزمگه بر نهادم بسر
  • چو بيدار شد بيژن و هوش يافت
    نگار سمن بر در آغوش يافت
  • قراخان چنين داد پاسخ بشاه
    که در کار هشيارتر کن نگاه
  • برو با سواران هشيار سر
    نگه دار مر کاخ را بام و در
  • چو گرسيوز آمد بنزديک در
    از ايوان خروش آمد و نوش و خور
  • سواران در و بام آن کاخ شاه
    گرفتند و هر سو ببستند راه
  • چو گر سيوز آن کاخ در بسته ديد
    مي و غلغل نوش پيوسته ديد
  • بزد دست و برکند بندش ز جاي
    بجست از ميان در اندر سراي
  • ز در چون به بيژن برافگند چشم
    بچوشيد خونش برگ بر ز خشم
  • در آن خانه سيصد پرستنده بود
    همه با رباب و نبيد و سرود
  • بزد دست و خنجر کشيد از نيام
    در خانه بگرفت و برگفت نام
  • بفرماي داري زدن پيش در
    که باشد ز هر سو برو رهگذر
  • بگويش که بيژن بسختي درست
    چو آهو که در چنگ شير نرست
  • همي بود در پيش تختش بپاي
    چو دستور پاکيزه و رهنماي
  • مرا اين نياز از در خويش نيست
    کس از کهتران تو درويش نيست
  • فگندست در بيشه چين ستان
    بياور ز بيژن بدان کين ستان
  • برهنه کشانش ببر تا بچاه
    که در چاه بين آنک ديدي بگاه
  • چو از کوه خورشيد سر برزدي
    منيژه ز هر در همي نان چدي
  • ازان مرغزار اسب بيژن براند
    بخيمه در آورد و روزي بماند
  • بيامد چو گرگين مر او را بديد
    پياده شد و پيش او در دويد
  • کنون بخت بد کردش از من جدا
    بماندم چنين در جهان مبتلا
  • چه ديو آمدش پيش در مرغزار
    که او را تبه کرد و برگشت کار