167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • بد آن اسپ در زير يک لخت کوه
    نيامد همي از کشيدن ستوه
  • ازان باز جويم همي نام تو
    که پيدا کنم در جهان کام تو
  • جز او نيز چندي دلير و جوان
    که در جنگ سير آمدند از روان
  • ازين در کجا گفت يارم سخن
    نه سر باشد اين آرزو را نه بن
  • همه زين شمارند و اين روي نيست
    مر اين آب را در جهان جوي نيست
  • برادرش و فرزند در پيش اوي
    بسي با گهر نامور خويش اوي
  • گنهکار يک تن نماند بجاي
    مگر کشته افگنده در زير پاي
  • ازين پس مرا جاي پيکار نيست
    به از راستي در جهان کار نيست
  • سوي ميسره جنگ ديده گهار
    زمين خفته در زير نعل سوار
  • گنهکار جز خويش افراسياب
    که داني سخن را مزن در شتاب
  • بغلتي همي خيره در خون خويش
    بدست اين و زين بتر آيدت پيش
  • که رزمي بود در ميان دو کوه
    جهاني شوند اندر آن همگروه
  • سپه بود چون خاک در پاي کوه
    ز يک مرد سگزي شده همگروه
  • که با او بجنگ اندرون پاي نيست
    چنو در جهان لشکر آراي نيست
  • سرش را ز تن برکنم در زمان
    ز خونش کنم جويهاي روان
  • نه هنگام آرام و آسايش است
    نه نيز از در راي و آرايش است
  • همه پاک در پيش خسرو بريم
    ز شگنان و چين هديه نو بريم
  • ز فتراک بگشاد پيچان کمند
    خم خام در کوهه زين فگند
  • بدو گفت رو پيش آن شير مرد
    بگويش که تندي مکن در نبرد
  • چنان شد در و دشت آوردگاه
    که شد تنگ بر مور و بر پشه راه
  • همه ميمنه گيو تاراج کرد
    در و دشت چون پر دراج کرد
  • چو آگاهي آمد بشاه جهان
    بمن باز گفت اين سخن در نهان
  • طلايه نگفتم که بيرون کنيد
    در و راغ چون دشت و هامون کنيد
  • نگه کن بدين دشت با لشکري
    تو در کشوري رستم از کشوري
  • يکي کوه بد در ميان دو کوه
    نظاره شده گردش اندر گروه