167906 مورد در 0.12 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • سراسر همه کوه پر دشمنست
    در دژ پر از نيزه و جوشنست
  • کشنده تن و جان من درد اوست
    پرستار و گنجم چه در خورد اوست
  • يکي تيغ بگرفت زان پس بدست
    در خانه تازي اسپان ببست
  • که تندي پشيماني آردت بار
    تو در بوستان تخم تندي مکار
  • هنر بي خرد در دل مرد تند
    چو تيغي که گردد ز زنگار کند
  • به بيژن چنين گفت گيو دلير
    که مشتاب در چنگ اين نره شير
  • پلاشان چو شير است در مرغزار
    جز از مرد جنگي نجويد شکار
  • بروز بلا در دم کارزار
    تو بر کوه چون گرگ مردار خواه
  • بسختي گذشت از در کاسه رود
    جهان را همه رنج برف آب بود
  • ازيدر بر ايشان شبيخون کنيم
    همه کوه در جنگ هامون کنيم
  • چنين تا در دژ همي تاخت اسپ
    پس اندرش بيژن چو آذرگشسپ
  • فراز اسپنوي و تژاو از نشيب
    بدو داد در تاختن يک رکيب
  • که در رزم ما را چنين دستگاه
    نبودست هرگز بايران سپاه
  • همي با تو در پرده بازي کند
    ز بيرون ترا بي نيازي کند
  • ببند درازيم و در چنگ آز
    ندانيم باز آشکارا ز راز
  • مکن هيچ در جنگ جستن شتاب
    ز مي دور باش و مپيماي خواب
  • بکشتي کسي را که در کارزار
    چو تو لشکري خواستي روزکار
  • يلان با فريبرز کاوس شاه
    درفش از پس پشت در قلبگاه
  • بنزد فريبرز و با او بگفت
    که ايدر چه داري سپه در نهفت
  • درفش از در بيژن گيو نيست
    نه اندر جهان سربسر نيو نيست
  • جز از ريونيز آن سر تاجدار
    سزد گر نيايد کسي در شمار
  • ز خويشان پيران چو نهصد سوار
    کم آمد برين روز در کارزار
  • ز بهر يکي چوب بسته دوال
    شوي در دم اختر شوم فال
  • چو بگرفت هم در زمان برنشست
    يکي تيغ هندي گرفته بدست
  • بپيچيد ازو روي پر درد و شرم
    بجوش آمدش در جگر خون گرم