167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • چو در شهر سالار ترکان رسيد
    خروش آمد و ديده بانش بديد
  • که هر کس که بر نيکوي در جهان
    توانا بود آشکار و نهان
  • کجا من گشايم در گنج بست
    سپارم به تو تاج و تخت نشست
  • چو از کشورم بگذري در جهان
    نکوهش کنندم کهان و مهان
  • سپاه و در گنج و شهر آن تست
    به رفتن بهانه نبايدت جست
  • ز شادي مبادا دل او رها
    شدم من ز غم در دم اژدها
  • بدو در دو چشمش همي خيره ماند
    همي هر زمان نام يزدان بخواند
  • چنين تا رسيدند در شهر گنگ
    کزان بود خرم سراي درنگ
  • نه زين گونه مردم بود در جهان
    چنين روي و بالا و فر و مهان
  • سياوش چو در پيش ايوان رسيد
    سر طاق ايوان به کيوان رسيد
  • چنين گفت پس شاه توران بدوي
    که ياران گزينيم در زخم گوي
  • به گرسيوز تيغ زن داد مه
    که خانه بمال و در آور به زه
  • سياوش هيمدون به نخچير بور
    همي تاخت و افگند در دشت گور
  • بياراست او را چو خرم بهار
    فرستاد در شب بر شهريار
  • سپاه و در گنج من پيش تست
    مرا سودمندي کم و بيش تست
  • بپرورديم چون پدر در کنار
    همه شادي آورد بخت تو بار
  • در بسته زندانها برگشاد
    ازو شادمان بخت و او نيز شاد
  • فرنگيس را در عماري نشاند
    بنه برنهاد و سپه را براند
  • نشستن گهي برفرازم به ماه
    چنان چون بود در خور تاج و گاه
  • که چون گنگ دژ در جهان جاي نيست
    بدان سان زميني دلاراي نيست
  • مرين کوه را گنگ دژ در ميان
    بدان کت ز دانش نيايد زيان
  • ز هر سو که پويي بدو راه نيست
    همه گرد بر گرد او در يکيست
  • کنون اندرين هم به کار آوريم
    بدو در فراوان نگار آوريم
  • مرا نيز تا جان بود در تنم
    بکوشم که پيمان تو نشکنم
  • همه باژ کشور سراسر بخواه
    بگستر به مرز خزر در سپاه