نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مظهر العجايب عطار
او نوشت اين مظهرم را بهر خود
تا بگيرد
در
ولايت شهر خود
دوري خلقان تو را واصل کند
نور عرفان
در
دلت حاصل کند
من ز دانايان معني بهره مند
من به فتراک معاني
در
کمند
پيش دانا
در
نظر باشد همو
پيش نادان مختصر باشد هم او
پيش دانا خود شراب از عشق نوش
پيش نادان روي خود
در
فسق پوش
هر که خواهد پيرو شيخ راهبر
جوهر و مظهر بجويد
در
بدر
معني قرآن احاديث نبي
جملگي ثبت است
در
وي بس جلي
راهبر
در
راه احمد مرتضي است
غير او رهبر نمي دانم کجاست
گر تو داري غير اين ره بي رهي
همچو حيوان اوفتاده
در
چهي
گر تو غير از وي بگيري رهبري
در
جهان باشي تو کمتر از خري
گر همي خواهي که معني دان شوي
در
معاني جامع قرآن شوي
رو به راه مرتضي کو رهنماست
در
معاني مظهر نور خداست
او تمام اوليا را سر بود
او به شهر علم احمد
در
بود
اي تو را عطار سلطان خوانده
در
معاني تاج ايمان خوانده
اي تو را عطار مظهر خوانده
در
معاني سر جوهر خوانده
اي تو را عطار ديده
در
يقين
اي تو را عطار خوانده علم دين
اي تو را عطار جان باز آمده
در
حقيقت صاحب راز آمده
اي تو را عطار منصور دوم
گشته
در
جويائي ذات تو گم
تا بگويد آنچه او نشنيده است
تا بگويد آنچه
در
دين ديده است
تا بگويد آنچه از حق آمده است
در
معاني عين مطلق آمده است
خود تو را عطار
در
توحيد ديد
از تو او اسرار معني ها شنيد
او
در
آرد روح و معني را به جان
او دمد صور حيات جاودان
خود ز آدم تا بايندم مثل او
من نديدم سالکي
در
گفتگو
از جهان آزاد و فردند اي پسر
دستشان باشد به معني
در
کمر
چون نيابي پيش مقبولان قبول
چند گردي گرد هر
در
بوالفضول
بهر اين مردود گشتي اي فقيه
اسم تو
در
ملک عقبي شد سفيه
اي ز بهر لقمه بي جان شده
در
تمام عمر سرگردان شده
اي ز بهر لقمه سر باخته
بهر دنيا دين خود
در
باخته
کوش
در
ابيات من گر واقفي
عاقبت را کن نظر گر عارفي
شرم از حق دار اي رسواي دين
تا بکي باشي چو گربه
در
کمين
شرم دار از فش و دستار بزرگ
در
جهان تا کي دوي مانند گرگ
چند بهر خانه تن
در
جهان
زار گردي گه به اين و گه به آن
سود کي باشد تو را زين اي پسر
عاقبت از خانه گيري راه
در
در
طريق اوليا او رهرو است
راه تقليدي به پيشش يک جو است
راه تقليدي به پيش شيخ مان
تو به راه عارفان رو
در
امان
شيخ ظاهر بين که چه ها ساخته
جمله خلقان را
در
آن انداخته
حيله و مکر و دغا
در
شان او ست
جيفه دنيا همه ايمان او ست
رو اگر مردي تو ترک اين بکن
غير اينم نيست
در
معني سخن
چون که
در
غفلت بيابد خفته را
بگذرد آن خفته بنهفته را
هر که
در
خواب است او خر بنده است
وآنکه بيدار است او دل زنده است
هر که
در
خواب است او دارد ممات
هر که بيدار است او دارد حيات
هر که
در
خواب است او رحمت نديد
هر که بيدار است او زحمت نديد
گر بدي گفتيم عيبش را بپوش
بلکه
در
اظهار عيب آن مکوش
بود چون پيري و عجز و بي دلي
در
گذر از سهو آن گر مقبلي
گر يکي افتد قبولت از هزار
ياد گير آن را و از من
در
گذار
ليک اين نامه نوشتم
در
جهان
بر اميد آن که شيخ عارفان
وعده فرموده
در
اين ديوان خويش
بهر کاتب جنت و ايوان خويش
در
سه شنبه روز بود و بيست و هشت
از مه شعبان معظم مي گذشت
اگر از جام او داري تو شوقي
تو داري
در
معانيهاش ذوقي
اگر از جام او نوشي به اسرار
به بيني نور او
در
عين ديدار
صفحه قبل
1
...
1954
1955
1956
1957
1958
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن