167906 مورد در 0.12 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • بسي روز را داده بودم نويد
    بسي کرده بودم ز هر در اميد
  • ازان نوشدارو که در گنج تست
    کجا خستگان را کند تن درست
  • کجا گنجد او در جهان فراخ
    بدان فر و آن برز و آن يال و شاخ
  • اگر آسمان بر زمين بر زني
    وگر آتش اندر جهان در زني
  • ز توران سرانند و چندي ز چين
    ازيشان بدل در مدار ايچ کين
  • همه کاخ تابوت بد سر به سر
    غنوده بصندوق در شير نر
  • در بسته را کس نداند گشاد
    بدين رنج عمر تو گردد بباد
  • چو دانا پسندد پسنديده گشت
    به جوي تو در آب چون ديده گشت
  • درشتي ز کس نشنود نرم گوي
    به جز نيکويي در زمانه مجوي
  • خود و گيو گودرز و چندي سوار
    برفتند شاد از در شهريار
  • همي راند در پيش با طوس گيو
    پس اندر پرستنده اي چند نيو
  • به ديدار او در زمانه نبود
    برو بر ز خوبي بهانه نبود
  • ازين هر چه در گنج رستم نبود
    ز گيتي فرستاد و آورد زود
  • جهان گشته پر شادي و خواسته
    در و بام هر برزن آراسته
  • به يک هفته زان گونه بودند شاد
    به هشتم در گنجها برگشاد
  • جز افسر که هنگام افسر نبود
    بدان کودکي تاج در خور نبود
  • بدو گفت شاه اين سخن در خورست
    برو بر ترا مهر صد مادرست
  • سياوش چو بشنيد گفتار شاه
    همي کرد خيره بدو در نگاه
  • که گر من شوم در شبستان اوي
    ز سودابه يابم بسي گفت و گوي
  • چو برداشت پرده ز در هيربد
    سياوش همي بود ترسان ز بد
  • بيآمد خرامان و بردش نماز
    به بر در گرفتش زماني دراز
  • همه نيکويي در جهان بهر تست
    ز يزدان بهانه نبايدت جست
  • چو فرزند تو کيست اندر جهان
    چرا گفت بايد سخن در نهان
  • به سودابه زين گونه گفتار نيست
    مرا در شبستان او کار نيست
  • ز گفت سياوش بخنديد شاه
    نه آگاه بد ز آب در زيرکاه