167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • تو افتاده اي بي گمان در گمان
    يکي راه برگير و بفگن کمان
  • به پيش سپاه اندرون پيلتن
    که در جنگ هرگز نديدي شکن
  • نشد هيچکس پيش جويان برون
    نه رگشان بجنبيد در تن نه خون
  • بر اين گونه شد سنگ در پيش من
    نبود آگه از راي کم بيش من
  • چو کاووس در شهر ايران رسيد
    ز گرد سپه شد هوا ناپديد
  • چو بر تخت بنشست پيروز و شاد
    در گنجهاي کهن برگشاد
  • به شادي بر تخت زرين نشست
    همي جور و بيداد را در ببست
  • همه پاک با هديه و با نثار
    کشيدند صف بر در شهريار
  • ازان پس چنين کرد کاووس راي
    که در پادشاهي بجنبد ز جاي
  • ببد شاه يک ماه در نيمروز
    گهي رود و مي خواست گه باز و يوز
  • همي راند تا در ميان سه شهر
    ز گيتي برين گونه جويند بهر
  • به دست چپش مصر و بربر براست
    زره در ميانه بر آن سو که خواست
  • به پيش اندرون شهر هاماوران
    به هر کشوري در سپاهي گران
  • يکي گشت چندان يل تيغ زن
    به بربرستان در شدند انجمن
  • پلنگ از بر سنگ و ماهي در آب
    هم اندر هوا ابر و پران عقاب
  • که يکسر همه در پناه منيد
    پرستنده تاج و گاه منيد
  • هرانکس که در سايه من پناه
    نيابد ازو کم شود پايگاه
  • مرا در جهان اين يکي دخترست
    که از جان شيرين گرامي ترست
  • يکي شهر بد شاه را شاهه نام
    همه از در جشن و سور و خرام
  • چو در شاهه شد شاه گردن فراز
    همه شهر بردند پيشش نماز
  • همان مهتران دگر را به بند
    ابا شاه کاووس در دژ فگند
  • پراگنده شد در جهان آگهي
    که گم شد ز پاليز سرو سهي
  • همه در گرفتند ز ايران پناه
    به ايرانيان گشت گيتي سياه
  • که در جنگ هرگز نسازد کمين
    اگر چند باشد دلش پر ز کين
  • چو پيغام بشنيد و نامه بخواند
    ز کردار خود در شگفتي بماند