نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
مظهر العجايب عطار
هر که بشناسد امام خويش را
کرد دايم
در
بهشت عدن جا
او ست آن کو مظهرش گويند خلق
من عجايب دانمش
در
زير دلق
هرکه او زنده به او دان زنده شد
در
ره دين نبي فرخنده شد
کفر نبود اين سخن
در
پيش من
فوق ايديهم بخوان بي خويشتن
خوانده ام من وصف او را
در
کلام
گر نمي داني تو علمت شد حرام
علم آن او و عالم آن او
جن و انس و جمله
در
فرمان او
هست انسان منبع آب کمال
او ندارد
در
دو عالم خود زوال
هرکه عاشق گشت او خود يار ما ست
در
معاني ديده و ديدار ما ست
نور او همراه ابراهيم بود
خود دل دشمن ازو
در
بيم بود
نور يزدان علم رحمان بوتراب
او نرفته
در
جهان هرگز به خواب
گر خوري گندم زمن غافل شوي
در
جهان بي وفا جاهل شوي
شه به حکم حق نخورده حنطه اي
اوست
در
معني چو حي و زنده اي
هرکه يک جو حب او
در
جان نديد
هست ملعون و مکدر چون يزيد
حال آن ملعون شنيدي
در
جهان
تا چه کرد او با اميرمومنان
حال اين کس
در
قيامت چون بود
دوزخ و عقبي از او پر خون بود
تيغ ها بر فرق دشمن رانده اند
کفر را
در
قوم مروان مانده اند
کرد او جان را فدا
در
راه حق
احمد بر محيش بد هم سبق
جملگي را تو ز دين بيرون شمار
تا نگردي
در
جهنم استوار
احمد حنبل بگفتا قول من
بهتر است از قول ديگر
در
سخن
من به شرع مصطفي بشتافتم
همچو عيسي
در
رهش خر يافتم
دين احمد چار کرسي ساختند
دين و مذهب را
در
او پرداختند
جعفر صادق به کرسي برنشست
زآنکه حق بر او
در
شرعش نه بست
چار مذهب دان
در
او خود تو به يک
تا نيفتي اندر اين معني به شک
کرد جعفر عاشقان را راه بين
در
طريقت راه عاشق را گزين
اي تو هر جائي شده
در
دين خود
مکر و حيله کرده تلقين خود
هرکه او را ديده احول بود
کار او
در
دين حق مهمل بود
رو تو شه را
در
وجود خويش بين
تا شود همچون سليمانت نگين
تو ز خود بگذر که تا يکتا شوي
در
معاني خدا بينا شوي
هست درياها ز علمش موج زن
تو نداري قطره اي
در
بحر تن
چون که از دريا تو دوري کرده اي
خويش را
در
دين چو موري کرده اي
دنيي و عقبيت
در
فرمان شود
ذات پاکت رحمت رحمان شود
قطره پاکان به پاکان شد قرين
ثبت اين
در
مظهرم باشد يقين
ميل ناحق کرده اي اي مدعي
در
همه دينها شدستي خارجي
نعره من بين
در
اين مظهر تمام
از دل دريا برآمد جام جام
تا به کي همچون کشف
در
تخم خويش
محو باشي و نيابي کام خويش
تو گذر از تخم و از خود نيز هم
تا نماند
در
وجودت رنج و غم
جمله خلقان ز فيضش بهره مند
عارفان بوده ز زلفش
در
کمند
مظهرم
در
عصر او ختم الکتاب
رو کتاب آخرين درياب ياب
زآن که آخر معني اول بود
در
شريعت کامل و اکمل بود
در
دم آخر به مظهر دم زنم
واز ولاي آل حيدر دم زنم
مظهرم دارد هزاران بحر
در
رو تو جيب معرفت را کن تو پر
از بدان
در
امن باشد مظهرم
شيخ من بسيار خوانده جوهرم
بانگ بر زد گفت کاي جمع کثير
عاقبت گرديد
در
محنت اسير
چون کمالي يافت
در
ظلم آن پسر
گشت با او لشکرش زير و زبر
بود
در
آن ملک سرداري حقير
کرد شاه و لشکرش را او اسير
گر نکردي ظلم ويران کي شدي
عاقبت
در
نار سوزان کي شدي
گر شنودي او سخن سلطان شدي
در
ممالک صاحب فرمان شدي
دين ترکان ظلم باشد
در
جهان
واقفند از اين سخن کارآگهان
عدل باشد کار انسان اي پسر
ني کزو باشد جهاني
در
ضرر
عدل کن باري مشو مغرور جاه
تا شوي
در
هر دو عالم پادشاه
صفحه قبل
1
...
1948
1949
1950
1951
1952
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن