167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • هر آنکس که پيوسته او بود
    بزرگان که در دسته او بود
  • چو پرورده مرغ باشد به کوه
    نشاني شده در ميان گروه
  • همان کن که با مهتري در خورد
    ترا خود نياموخت بايد خرد
  • چو در کابل اين داستان فاش گشت
    سر مرزبان پر ز پرخاش گشت
  • مرا در جهان انده جان اوست
    کنون با توم روز پيمان اوست
  • بياراست تن را به ديبا و زر
    به در و به ياقوت پرمايه سر
  • نثار و پرستنده و اسپ و پيل
    رده بر کشيده ز در تا دو ميل
  • نيايد چنين کارش از تو پسند
    ميان را به خون ريختن در مبند
  • شما گرچه از گوهر ديگريد
    همان تاج و اورنگ را در خوريد
  • يکي بر فراز و يکي در نشيب
    يکي با فزوني يکي با نهيب
  • که پرورده مرغ بي دل شدست
    از آب مژه پاي در گل شدست
  • ازان بر زده هر يکي شاخ سي
    نگردد کم و بيش در پارسي
  • دگر پيکرش در خوشاب بود
    که هر دانه اي قطره اي آب بود
  • سپه راني و ما به کابل شويم
    بگوييم زين در سخن بشنويم
  • عماري و بالاي و هودج بساخت
    يکي مهد تا ماه را در نشاخت
  • گياهي که گويمت با شير و مشک
    بکوب و بکن هر سه در سايه خشک
  • چنان بي گزندش برون آوريد
    که کس در جهان اين شگفتي نديد
  • بزد مهره در جام و برخاست غو
    برآمد ز هر دو سپه دار و رو
  • به سر برش تاج و کمر بر ميان
    سپر پيش و در دست گرز گران
  • ز رستم همي در شگفتي بماند
    برو هر زمان نام يزدان بخواند
  • بسازيد سام و برون شد به در
    يکي منزلي زال شد با پدر
  • که من در دل ايدون گمانم همي
    که آمد به تنگي زمانم همي
  • کنون نو شود در جهان داوري
    چو موسي بيايد به پيغمبري
  • به نوذر در پندها را گشاد
    سخنهاي نيکو بسي کرد ياد
  • ازين در سخن هيچ گونه نراند
    به آرام بر نامه کين نخواند