167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • چو سيصد بنه برنهادند بار
    چو سيصد همان از در کارزار
  • رده بر کشيده ز هر سو سپاه
    منوچهر با سرو در قلب گاه
  • ميان بسته داريد و بيدار بيد
    همه در پناه جهاندار بيد
  • کمين ساختم از پس پشت اوي
    نماندم بجز باد در مشت اوي
  • در حصن بگرفت و اندر نهاد
    سران را ز خون بر سر افسر نهاد
  • رسيد آنگهي تنگ در شاه روم
    خروشيد کاي مرد بيداد شوم
  • درختي که پروردي آمد به بار
    بيابي هم اکنون برش در کنار
  • برفتند يکسر گروها گروه
    پراگنده در دشت و دريا و کوه
  • برآمد ز در ناله کر ناي
    سراسر بجنبيد لشکر ز جاي
  • در دخمه بستند بر شهريار
    شد آن ارجمند از جهان زار و خوار
  • هر آنکس که در هفت کشور زمين
    بگردد ز راه و بتابد ز دين
  • پس پرده تو در اي نامجوي
    يکي پور پاک آمد از ماه روي
  • بپيچد همي تيره جانم ز شرم
    بجوشد همي در دلم خون گرم
  • نشانش پراگنده شد در جهان
    بد و نيک هرگز نماند نهان
  • چنان ديد در خواب کز هندوان
    يکي مرد بر تازي اسپ دوان
  • چو بيدار شد موبدان را بخواند
    ازين در سخن چندگونه براند
  • پس از آفريننده بيزار شو
    که در تنت هر روز رنگيست نو
  • فرامش مکن مهر دايه ز دل
    که در دل مرا مهر تو دلگسل
  • به پيش من آورد چون دايه اي
    که در مهر باشد ورا مايه اي
  • کليد در گنجها پيش تست
    دلم شاد و غمگين به کم بيش تست
  • به راي و به دانش به جايي رسيد
    که چون خويشتن در جهان کس نديد
  • چنان بد که روزي چنان کرد راي
    که در پادشاهي بجنبد ز جاي
  • گشاده در گنج و افگنده رنج
    برآيين و رسم سراي سپنج
  • خوش آمد هماناش ديدار او
    دلش تيز تر گشت در کار او
  • چو آمد به نزديکي بارگاه
    خروش آمد از در که بگشاي راه