167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • خروشي برآمد ز لشکر به زار
    کشيدند صف بر در شهريار
  • شب آمد برافروخت آتش چو کوه
    همان شاه در گرد او با گروه
  • سر مايه بد اختر شاه را
    در بسته بد جان بدخواه را
  • نخست آلت جنگ را دست برد
    در نام جستن به گردان سپرد
  • هنر در جهان از من آمد پديد
    چو من نامور تخت شاهي نديد
  • به ابليس گفت اين سزاوار نيست
    دگرگوي کين از در کار نيست
  • مر آن پادشا را در اندر سراي
    يکي بوستان بود بس دلگشاي
  • بدو گفت اگر شاه را در خورم
    يکي نامور پاک خواليگرم
  • سرانجام ببريد هر دو ز کفت
    سزد گر بماني بدين در شگفت
  • خورش خانه پادشاه جهان
    گرفت آن دو بيدار دل در نهان
  • در ايوان شاهي شبي دير ياز
    به خواب اندرون بود با ارنواز
  • که خفته به آرام در خان خويش
    برين سان بترسيدي از جان خويش
  • که کس در جهان گاو چونان نديد
    نه از پيرسر کاردانان شنيد
  • که چون بنده در پيش فرزند تو
    بباشم پرستنده پند تو
  • که انديشه اي در دلم ايزدي
    فراز آمدست از ره بخردي
  • ز هر کشوري مهتران را بخواست
    که در پادشاهي کند پشت راست
  • مرا در نهاني يکي دشمن ست
    که بربخردان اين سخن روشن است
  • چنين داد پاسخ که شاه جهان
    چنين گفت با من سخن در نهان
  • بترسم همي زانکه با او جهان
    مگر راز دارد يکي در نهان
  • همي خون دام و دد و مرد و زن
    بريزد کند در يکي آبدن
  • به کاخ اندر آمد دوان کند رو
    در ايوان يکي تاجور ديد نو
  • نشسته به آرام در پيشگاه
    چو سرو بلند از برش گرد ماه
  • بيار انجمن کن بر تخت من
    چنان چون بود در خور بخت من
  • بدو گفت هرگز تو در خان من
    ازين پس نباشي نگهبان من
  • چو شب گردش روز پرگار زد
    فروزنده را مهره در قار زد