نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مظهر العجايب عطار
در
نظر غير خدا را پست کن
دفتر معني ما را دست کن
علم من
در
عرش حوران خوانده اند
ني گرفتاران دوران خوانده اند
علم صورت معنيت ويران کند
صد هزاران رخنه
در
ايمان کند
علم صورت اهل صورت را نکوست
ليک
در
معني به غايت نانکوست
علم معني
در
دل خود جاي کن
علم صورت را به زير پاي کن
علم معني عالم جانها گرفت
علم صورت
در
زمين ماوي گرفت
علم معني خود حيا
در
چشم داشت
علم صورت تخم جهل و عجب کاشت
علم معني آمد و شيطان گريخت
در
درون من همه ايمان بريخت
علم معني آمد و عالم گرفت
در
حقيقت کشور آدم گرفت
علم معني آمد و جانيم داد
مهر سلطان
در
درون من نهاد
علم معني سرفراز دين ماست
در
دو عالم آيه تلقين ماست
علم معني عشق را
در
بر گرفت
رفت و کيش ساقي کوثر گرفت
علم معني آمد و احمد شنيد
گفت با حيدر نبي
در
عين ديد
علم معني کرد
در
عالم ظهور
بعد از آن او برد موسي را به طور
علم معني کاف وها يا عين و صاد
هست
در
معني به قرآنت گشاد
علم معني را ز معني ها بپرس
در
حقيقت روز از نادا به پرس
علم معني گشت
در
بازار عشق
يافت او سر رشته اسرار عشق
علم معني
در
درونم زد علم
زآن سبب برهم زنم لوح و قلم
علم معني گشت باني همنشين
اين زمان گفتار او
در
من به بين
علم معني مرتضي عليه السلام را جام داد
بعد از آن
در
راه او آرام داد
علم معني با علي عليه السلام همدم شده
در
ميان جان و دل محرم شده
علم معني پيش او خود روشن است
بعد از آن
در
جان عاشق روزن است
علم معني را ز مظهر گوش کن
بعد از آن چون جوهري
در
گوش کن
علم معني داشت حيدر
در
يقين
زآن که او بد مظهر اسرار دين
علم معني دان و از صورت گذر
زآن که صورت بين شده خود
در
بدر
علم معني دان ز جعفر
در
جهان
زآن که با او بوده علم حق عيان
علم معني دان و صادق را شناس
پس ز علم او بنه
در
دين اساس
علم معني دان و حق
در
خويش بين
زآن که اين معني ندارد خويش بين
علم معني دان و چون عطار باش
در
ميان چشم دل ديدار باش
علم معني دان و چون خورشيد شو
پس برو
در
ملک او جمشيد شو
علم معني دان به نورم
در
سخن
اين معاني خود ز جوهر فهم کن
رو تو حبش
در
درون دل به کار
تا درخت نور بيني بي شمار
رو تو شهبازي به معني پر برآر
ور نه باشي
در
دو عالم خوار و زار
تو به روح خويشتن بنگر که چيست
بعد از آن
در
معنيش بنگر که کيست
نفس دشمن کور سازد روح شاد
تا روي
در
عالم معني چو باد
رو صدف پر
در
معني کن چو من
تا شوي فارغ ز شر اهرمن
ديگرت وسواس و نخوت
در
سر است
اينچنين شيوه تو را کي درخور است
اندر اين دنيا مکن زنهار خواب
زآن که
در
معني نباشد اين صواب
در
شريعت رد نه بيني همچو او
گر ز معني تو خبر داري و بو
رو ازينها بگذر و مقصود بين
در
ميان جان خود معبود بين
جسم خود را پاک گردان همچو روح
خويش را انداز
در
کشتي نوح
غير بيرون کن که حق آيد درون
گشت نفست
در
سوي الله رهنمون
در
درون خانه دارم راز حق
برده ام از جمله خلقان سبق
هست از آن يک پرده پيش جبرئيل
در
درون پرده اسرار جليل
غير او
در
دل ندارم مهر کس
مصطفي باشد گواهم اين نفس
اي تو را ملک معاني
در
نگين
جمله کروبيانت خوشه چين
اي تو را معبود محرم داشته
در
ميان جان آدم داشته
هست اسرارم به معني بود بود
در
همه جا مظهر انسان نمود
کاين سخن را کن زنامحرم نهان
زآن که مي بينم
در
آن حق را عيان
حق عيان دان پيش جمعي اهل درد
خيز و راه غير حق را
در
نورد
صفحه قبل
1
...
1939
1940
1941
1942
1943
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن