167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • تو را که صورت جسم تو را هيولايي است
    چو جوهر ملکي در لباس انساني
  • کدام پايه تعظيم نصب شايد کرد
    که در مسالک فکرت نه برتر از آني
  • سحرگهم چه خوش آمد که بلبلي گلبانگ
    به غنچه مي زد و مي گفت در سخنراني
  • که تنگدل چه نشيني ز پرده بيرون آي
    که در خم است شرابي چو لعل رماني
  • هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
    افق ز عکس شفق رنگ گلستان گيرد
  • نواي چنگ بدانسان زند صلاي صبوح
    که پير صومعه راه در مغان گيرد
  • شه سپهر چو زرين سپر کشد در روي
    به تيغ صبح و عمود افق جهان گيرد
  • به رغم زال سيه شاهباز زرين بال
    در اين مقرنس زنگاري آشيان گيرد
  • محيط شمس کشد سوي خويش در خوشاب
    که تا به قبضه شمشير زرفشان گيرد
  • چرا به صد غم و حسرت سپهر دايره شکل
    مرا چو نقطه پرگار در ميان گيرد
  • چو شمع هر که به افشاي راز شد مشغول
    بسش زمانه چو مقراض در زبان گيرد
  • پيامي آورد از يار و در پي اش جامي
    به شادي رخ آن يار مهربان گيرد
  • جمال چهره اسلام شيخ ابو اسحاق
    که ملک در قدمش زيب بوستان گيرد
  • مذاق جانش ز تلخي غم شود ايمن
    کسي که شکر شکر تو در دهان گيرد
  • ز عمر برخورد آن کس که در جميع صفات
    نخست بنگرد آنگه طريق آن گيرد
  • شکر کمال حلاوت پس از رياضت يافت
    نخست در شکن تنگ از آن مکان گيرد
  • که روزي رهروي در سرزميني
    به لطفش گفت رندي ره نشيني
  • که اي سالک چه در انبانه داري
    بيا دامي بنه گر دانه داري
  • فرحبخشي در اين ترکيب پيداست
    که نغز شعر و مغز جان اجزاست
  • مقالات نصيحت گو همين است
    که سنگ انداز هجران در کمين است
  • بده تا به رويت گشايند باز
    در کامراني و عمر دراز
  • همان مرحله ست اين بيابان دور
    که گم شد در او لشکر سلم و تور
  • به من ده که در کيش رندان مست
    چه آتش پرست و چه دنياپرست
  • بيا ساقي آن مي که حور بهشت
    عبير ملايک در آن مي سرشت
  • بده تا بخوري در آتش کنم
    مشام خرد تا ابد خوش کنم