167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • باز در طاعت تو کبک نواز
    ديو در دولت تو حرزپرست
  • هست اينک نديم حلقه در
    اي جهان بر در تو بارش هست
  • سر در کردم اشارتت گفت
    در صدر نشين که جايت آنست
  • زمانه در دل کتم عدم ضميري داشت
    که در وجود نگنجد کمال او آنست
  • حالتي دادم اندرو که در آن
    چرخ در غبن و رشک و تاب منست
  • برابري چه کني با کسي که در ملکش
    امير شهر تو در آرزوي سگبانيست
  • چار شهرست خراسان را در چارطرف
    که وسطشان به مسافت کم صد در صد نيست
  • بلخ شهريست در آکنده به اوباش و رنود
    در همه شهر و نواحيش يکي بخرد نيست
  • کيميايي ترا کنم تعليم
    که در اکسير و در صناعت نيست
  • دوستي دارم که در روي زمين
    کس ازو در حسن نيکوتر نداشت
  • در سرايي که تو نخواهي بود
    در و ديوار او چه خوب و چه زشت
  • در تموز و دي به سالي يک دو بار
    آمدي در قلب شهر از طرف دشت
  • چون ندارم آنچه با قارون فروشد در زمين
    در دلم آنست کانرا قبله کردن زرد هشت
  • دي حيات تو نهادستي مرا در تن چنانک
    بالله ار در خاک هرگز ابر آذاري نهاد
  • از شرف در عرض من عرقي نهادستي چنانک
    مصطفي در نسل بوايوب انصاري نهاد
  • بقاش باد نه چندان که در شمار آيد
    که رونقي ندهد هرچه در شمار افتاد
  • وگر که نيست در اصطبل مخدوم
    در اين همسايه شخصي مي فروشد
  • لم در افعال او نيايد از آن
    که سبب در ميانه بنشاند
  • بيش از اين در زمانه دولت نيست
    هيچ باقيش در زمانه نماند
  • سخن که گفته بود همچو در سفته بود
    مرا رواست گر اين در من نسفته بماند
  • تا که در نطع دهر در بازيست
    رخ بهرام و اسب مار اسفند
  • اي ز حزم تو در حوالي ملک
    دولت و فتنه در قيام و قعود
  • وي ز عدل تو در نواحي دهر
    جور و انصاف در صدور و ورود
  • چو وهم تو در سير برهان نمايد
    ازو باد را سنگ در موزه آيد
  • خاک در پايش اوفتاد وبه درد
    روي در کفش او همي ماليد