167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
    خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي
  • جوي ها بسته ام از ديده به دامان که مگر
    در کنارم بنشانند سهي بالايي
  • سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
    در آرزوي سر و چشم مجلس آرايي
  • مرا که از رخ او ماه در شبستان است
    کجا بود به فروغ ستاره پروايي
  • عروس جهان گر چه در حد حسن است
    ز حد مي برد شيوه بي وفايي
  • مي صوفي افکن کجا مي فروشند
    که در تابم از دست زهد ريايي
  • مرا گر تو بگذاري اي نفس طامع
    بسي پادشايي کنم در گدايي
  • دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند
    درياب ضعيفان را در وقت توانايي
  • در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
    لطف آن چه تو انديشي حکم آن چه تو فرمايي
  • زين دايره مينا خونين جگرم مي ده
    تا حل کنم اين مشکل در ساغر مينايي
  • چون شمع نکورويي در رهگذر باد است
    طرف هنري بربند از شمع نکورويي
  • خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب، اوست
    صاحب قران خسرو و شاه خدايگان
  • گر در خيال چرخ فتد عکس تيغ او
    از يکدگر جدا شود اجزاي توأمان
  • قران بي طلعت تو جان نگرايد به کالبد
    بي نعمت تو مغز نبندد در استخوان
  • هر دانشي که در دل دفتر نيامده ست
    دارد چو آب خامه تو بر سر زبان
  • با پايه جلال تو افلاک پايمال
    وز دست بحر جود در دهر داستان
  • اي آفتاب ملک که در جنب همتت
    چون ذره حقير بود گنج شايگان
  • در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است
    صد گنج شايگان که ببخشي به رايگان
  • در دشت روم خيمه زدي و غريو کوس
    از دشت روم رفت به صحراي سيستان
  • اي ملهکي که در صف کروبيان قدس
    فيضي رسد به خاطر پاکت زمان زمان
  • ز دلبري نتوان لاف زد به آساني
    هزار نکته در اين کار هست تا داني
  • هزار سلطنت دلبري بدان نرسد
    که در دلي به هنر خويش را بگنجاني
  • به همنشيني رندان سري فرود آور
    که گنجهاست در اين بي سري و ساماني
  • بيار باده رنگين که يک حکايت راست
    بگويم و نکنم رخنه در مسلماني
  • به خاک پاي صبوحي کنان که تا من مست
    ستاده بر در ميخانه ام به درباني