نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مظهر العجايب عطار
جوهر معني من شادان شده
همچو نوري
در
ميان جان شده
جوهر معني من انسان شده
غرقه
در
درياي بي پايان شده
جوهر معني من ايمان شده
همچو دري
در
ميان جان شده
جوهر معني من شاداب شد
زآن که
در
بحر نبي غرقاب شد
جوهر معني من شاه ولي است
زآن که
در
عين محمد چون علي است
جوهر معني من از مظهر است
در
درون اين صدف چون گوهر است
جوهر معني من آدم بد است
زآن که او
در
دين حق محرم بد است
جوهر معني من داود بخت
بوده او را
در
معاني تاج و تخت
جوهر معني من اسحق بود
زآن که او
در
ملک معني طاق بود
جوهر معني من با خاک گفت
همچو يوشع سر معني
در
نهفت
جوهر معني من گفت از حسن
زآن که او
در
جان من دارد وطن
جوهر معني من دارد ظهور
زين عباد است
در
جانم چو نور
جوهر معني من خود صادق است
آن که
در
علم طريقت حاذق است
جوهر معني من کاظم بود
در
معاني عازم و جازم بود
جوهر معني من بي عيب دان
مهدي و هادي من
در
غيب دان
جوهر معني من بوذر شده
در
يقين چون مالک اشتر شده
جوهر معني من مقداد دان
خويش را
در
ملک عرفان شاددان
ختم اين سر کن تو اي عطار ما
تا شوي
در
ملک معني يار ما
آن که روزي عارفي با او به گفت
شير را باشد حيا
در
چشم جفت
پس غلام سيد از پي
در
رسيد
خواجه خود را به پيش شير ديد
پس فداي جان سيد شد غلام
اين معاني هست
در
جامع تمام
زين الم گفتند ما بي دل شديم
چون کبوتر
در
غمت بسمل شديم
شکرها کرديم اکنون اين زمان
کز بلاي شير ماندي
در
امان
در
ميان بود پيري خويش او
مرهمي بهر درون ريش او
نام
در
ايام زينت داشته
خويش را ز آل نبي پنداشته
گفت هستم من فلان بنت فلان
خود دروغش گشت
در
ساعت عيان
پس خليفه گفت يا خير الوري
نسبتش روشن بود
در
پيش ما
آن که باشد او ز نسل فاطمه
باشدش
در
خير و خوبي خاتمه
هرکه
در
اصل از نبي دارد مقام
بر درنده گوشتش آمد حرام
پيش شيران رفت شاه دل نواز
در
ميانشان کرد دو رکعت نماز
زينب ملعونه را
در
پيش خواند
او ز بيم زخم شير از دور ماند
نقد شير حق و شاه ذوالفقار
تو ز ما بي حرمتيها
در
گذار
در
اطاعت روز و شب بيدار باش
با ولاي حيدر کرار باش
رو تو حبش دار چون من
در
جهان
تا خلاصي يابي از شر اين زمان
رو تو حبش دار چون محبوب اوست
در
جهان جان همه مطلوب اوست
هر که حبش چون رضا
در
جان نهاد
حق تعالي سر اعيانش بداد
رو تو حبش را يقين
در
جان بنه
تا شوي مقبول خاص و عام و که
در
درون سينه اي يار عزيز
غير حب او ندارم هيچ چيز
حب ايشان نور حق باشد تو را
نور حق را
در
دل خود ده تو جا
بغض
در
عالم تو را ويران کند
همچو روبه طعمه شيران کند
هر که را بغض علي
در
جان بود
هرگزش کي بهره از ايمان بود
هر که او غير از يکي
در
کار ديد
هر کجا ديد او همه اغيار ديد
گر ندارد قلب تو پاکي ز آز
بي شک آرندت به دوزخ
در
گذار
در
ره دين نبي مردانه باش
وز همه ياران بد بيگانه باش
رو تو واصل شو به درياي يقين
زآن که هستت نور معني
در
جبين
رو تو کار خود به يزدان راست کن
راه خود
در
طور مردان راست کن
گر تو اين ره از رضاي حق روي
شرع
در
ظاهر شود بر تو قوي
راه باطل بهر دنيائي روي
نيست اسلام تو
در
معني قوي
هر چه حق گويد ز معني بشنوم
فارغ و آزاد
در
کويش روم
هست دنيا همچو لقمه پيش من
در
جهان جان و جانانم وطن
صفحه قبل
1
...
1935
1936
1937
1938
1939
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن