167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست
    به قصد جان من خسته در کمان داري
  • در آن شمايل مطبوع هيچ نتوان گفت
    جز اين قدر که رقيبان تندخو داري
  • اي که در کوي خرابات مقامي داري
    جم وقت خودي ار دست به جامي داري
  • اي که در دلق ملمع طلبي نقد حضور
    چشم سري عجب از بي خبران مي داري
  • در کوي عشق شوکت شاهي نمي خرند
    اقرار بندگي کن و اظهار چاکري
  • در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسيست
    آن به کز اين گريوه سبکبار بگذري
  • تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين کار
    که در برابر چشمي و غايب از نظري
  • مستي عشق نيست در سر تو
    رو که تو مست آب انگوري
  • چه شکرهاست در اين شهر که قانع شده اند
    شاهبازان طريقت به مقام مگسي
  • دوش در خيل غلامان درش مي رفتم
    گفت اي عاشق بيچاره تو باري چه کسي
  • چنگ در پرده همين مي دهدت پند ولي
    وعظت آن گاه کند سود که قابل باشي
  • در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است
    حيف باشد که ز کار همه غافل باشي
  • نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
    گر شب و روز در اين قصه مشکل باشي
  • چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
    تو در ميانه خداوندگار من باشي
  • در آن چمن که بتان دست عاشقان گيرند
    گرت ز دست برآيد نگار من باشي
  • در مقامي که صدارت به فقيران بخشند
    چشم دارم که به جاه از همه افزون باشي
  • خرد در زنده رود انداز و مي نوش
    به گلبانگ جوانان عراقي
  • صافيست جام خاطر در دور آصف عهد
    قم فاسقني رحيقا اصفي من الزلال
  • منال اي دل که در زنجير زلفش
    همه جمعيت است آشفته حالي
  • در وهم مي نگنجد کاندر تصور عقل
    آيد به هيچ معني زين خوبتر مثالي
  • چون کرد در دلم اثر آواز عندليب
    گشتم چنان که هيچ نماندم تحملي
  • چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
    در کنج خراباتي افتاده خراب اولي
  • مرغ زيرک به در خانقه اکنون نپرد
    که نهاده ست به هر مجلس وعظي دامي
  • انت روائح رند الحمي و زاد غرامي
    فداي خاک در دوست باد جان گرامي
  • بيا به شام غريبان و آب ديده من بين
    به سان باده صافي در آبگينه شامي