167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • وز اداي روات شاعر او
    گوش چون درج در منثورست
  • آنکه در دار دولت از رايش
    هرکجا رايتست منصورست
  • تا که در جلوه عروس بهار
    سعي خورشيد سعي مشکورست
  • دستور خداوند خراسان که خراسان
    در نسبت يکروزه اياديش حقيرست
  • در کوي هنر مباش کان کوي
    اقطاع قديم شالهنگست
  • در پنجه موش خانه من
    زينست که ناخن پلنگست
  • با دست شکسته پاي جهدم
    در جستن ناگزير لنگست
  • در زين مراد باد رخشت
    تا رخش سپهر بسته تنگست
  • اگر در حيز گيتي کمالست
    ز آثار کمال الدين خالست
  • باز در پرده الوان بلبل
    مطرب بزمگه بستانست
  • آنکه در معرکه سحر بيان
    قلمش همچو عصا ثعبانست
  • در اثر بهر مراعات وليش
    خار عقرب چو گل ميزانست
  • نفخ صورست صرير قلمش
    نفخ صوري نه که در قرآنست
  • زهره در مجلس تو خنياگر
    ماه بر درگه تو دربانست
  • در جهان خرم و آباد بزي
    زانکه آباد جهان ويرانست
  • مدتي ملک در تزلزل بود
    عاقبت بر ملک قرار گرفت
  • پاي در دامن امل بنداشت
    دامن ملک پايدار گرفت
  • ملک در خواب غفلتش بگذاشت
    ملکي چون تو هوشيار گرفت
  • بر اطراف گردون غبار سپاهت
    در اوتاد عالم طناب خيامت
  • روز خصمت که منفصل عقبست
    متصل بر در شبيخون باد
  • در براهين رؤيت ايزد
    برترين حجتي جبين تو باد
  • در حوادث گريزگاه جهان
    حصن انديشه حصين تو باد
  • دستش ار واهب حيات نشد
    در جمادات چون اثر دارد
  • در نه اقليم آسمان حکمش
    کارداران خير و شر دارد
  • قبله آسمانيان زانست
    که چو تو در زمين پسر دارد
  • در درياي دهر کيست؟ تويي
    وين سخن عقل معتبر دارد
  • گوهرت زانکه زبده بشرست
    جاي در حيز بشر دارد
  • باد همچون آسمان و آفتاب
    در نظام کل وجودش ناگزرد
  • سلطان سلاطين که شير چترش
    در معرکه سلطان شکار باشد
  • آن خسرو خسرونشان که تختش
    در مرتبه گردون عيار باشد
  • نعلي که بيفکند مرکب او
    در گوش فلک گوشوار باشد
  • در مجرفه فراش مجلسش را
    مکنون جبال و بحار باشد
  • آري عرق ابر نوبهاري
    در کام صدف خوشگوار باشد
  • نکباي علم در سپهر پيچد
    باران کمان بي بخار باشد
  • چون لاله تيغت شکفته گردد
    در عالم نصرت بهار باشد
  • تا دايه تقدير آسمان را
    فرزند جهان در کنار باشد
  • طاهر نبود گوهري که نشوش
    در پرده پروردگار باشد؟
  • تقدير چنان کن که روي عزمت
    در مملکت قندهار باشد
  • بي پشتي عزم تو در ممالک
    پهلوي مصالح نزار باشد
  • کانجا که مرادت عنان بتابد
    در بيني گردون مهار باشد
  • کاندر کنف خاک بارگاهي
    کش چرخ برين در جوار باشد
  • رايتت آيتي که در حرفش
    فتح تفسير و ترجمان باشد
  • در تن اژدهاي رايتهات
    باد را اعتدال جان باشد
  • در جهان ملک جاودانت باد
    خود چنين ملک جاودان باشد
  • در تو از مشکلات موسيقي
    هرچه تقرير کرده موسيقار
  • عمرها در عمارتت بوده
    دهر مزدور و آسمان معمار
  • در عاليش بر زبان صرير
    مرحبا گوي ز ايران هموار
  • وانکه دارند در مراتب ملک
    بندگانش ملوک را تيمار
  • کرد در منزل قبول نزول
    گشت بر مرکب مراد سوار
  • زنور دانه نار کفيده
    ببيند در دل آبي همي سر
  • وگر چند اندرين مدت نديدست
    کسم در خدمتت الا بنادر
  • سعادت همنشينت در مجالس
    هدايت هم حريفت بر منابر
  • در اجسام زمين سيرش مؤثر
    وز اجرام فلک ذاتش مؤثر
  • وزين بربود ديواني و در وي
    دلاور قهرماني ترک اشقر
  • آفتابي که در نظام جهان
    هيچ سعي تو نيست مشکور
  • اي بلبل بوستان تجريد
    در شوره ستان آفرينش
  • در جلوه کشيده کشف نطقت
    اسرار نهان آفرينش
  • در بدو وجود گفته پيرت
    کاي بخت جوان آفرينش
  • در شيوه اختراع و ابداع
    با تاب و توان آفرينش
  • در بي جهتي هلال قدرت
    فارغ ز بنان آفرينش
  • در بي صفتي علو نعتت
    برتر ز بيان آفرينش
  • هر نوبت مجلست بهاريست
    در فصل خزان آفرينش
  • نقد سخنت چو رايج افتاد
    در داد و ستان آفرينش
  • در خدمت دور دولتت باد
    دوران و زمان آفرينش
  • آسمان گر سلاح بربندد
    تير تدبير تو نهد در کيش
  • غزلکهاي خود همي خواندم
    در نهاوند و راهوي و عراق
  • گفتم آيا کسي تواند کرد
    در بساط زمين علي الاطلاق
  • در خراسان ز امتش دگريست
    که برو عاشقست ملک عراق
  • نبود بر سخاوتش منت
    نبود در کفايتش تعطيل
  • تير در پيش چهره زهره
    از خجالت همي شکست اقلام
  • تيغ مريخ در دم عقرب
    تخت خورشيد بر سر ضرغام
  • توامان گشته در برابر قوس
    سپر يکدگر به دفع خصام
  • زهره در سايه عنايت او
    تيغ مريخ برکشد ز نيام
  • ور در آيينه خاطر نگري
    دهد از راز سپهرت اعلام
  • ماه چون در حجاب مي نوشد
    از سراي سپهر مينافام
  • تير در هجر چهره زهره
    گشته از اشتياق بي آرام
  • آنکه از بهر خدمتش بندد
    نقش تصوير نطفه در ارحام
  • آسمان در ازاء حکم روانش
    خط باطل کشيد بر احکام
  • از بهر قضيم تو شود جو
    در سنبله سپهر گندم
  • در خدمت داغ و طوق صاحب
    بس تجربهات بي تعلم
  • عهد تو و در زمانه تقديم
    آب آمده وانگهي تيمم
  • تا شکر مزيد نعمت آرد
    بادي همه ساله در تنعم
  • در سلسله زمان مؤخر
    بر هندسه جهان مقدم
  • با عزم تو دهر در مسالک
    اصرارکنان که هين تقدم
  • در کوکبه تو طره شب
    بر نيزه بندگانت پرچم
  • بر دوشت فلک قباي کحلي
    در چشم قضا نموده معلم
  • در دست تو کارنامه جود
    با جاه تو بارنامه جم
  • در گرد جنيبت نفاذت
    هرگز نرسد قضاي مبرم
  • در خشم تو عودهاي رحمت
    با زخم تو سفتهاي مرهم
  • سبحان الله که ديد هرگز
    در آتش دوزخ آب زمزم
  • اسرار قضا نهاده کلکت
    در خال و خط حروف معجم
  • آنجا که صرير او مقرر
    در معرض او عطارد ابکم
  • توقيع تو در ديار دولت
    تفويض همي کند مسلم
  • در عدل تو آوخ ار نبودي
    معماري کاينات مدغم
  • کز بيم ملامت نشورش
    در منفذ صور بگسلد دم
  • در خدمت طالع تو دارد
    سعد فلکي دو دست برهم
  • آنکه ز اقبال او هر آيينه
    صدف چند در مکنونم
  • دعويي مي کنم که در برهان
    نشود زرد روي گلگونم
  • تا قدم در وجود ننهادي
    معني مکرمت نشد مفهوم
  • گرچه در فوج بندگانت نيم
    جز بدين بندگي نيم موسوم