نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مظهر العجايب عطار
هر که او با شاه ايمان آورد
در
ميان سالکان جان آورد
هرکه او
در
دين حق آگاه شد
با محبان علي همراه شد
هرکه او
در
راه حيدر راه رفت
از سلوک سالکان آگاه رفت
هرکه او
در
راه حيدر ديد يافت
از اميرالمومنين تفريد يافت
هرکه او
در
راه حيدر شد نخست
بيشکي گردد همه دينش درست
هرکه او با مرتضي ايمان نبرد
در
ميان کفر سرگردان بمرد
هرکه او از شاه مردان روي تافت
در
دم آخر شهادت مي نيافت
رو تو با حق راز خود را بازگو
در
حقيقت نکته هاي راز گو
مظهر کل عجايب حيدر است
آنکه او
در
هفت ماهه حيدر است
مرتضي ميدان ولي حق يقين
انما
در
شان او آمد به بين
راست ديد و راست گفت و راست رفت
گمرهان را او فکند
در
نار تفت
جوي خلد و حور
در
اين دار تو
گر ندانستي شوي مردار تو
رو تو خود را باز گردان از وجود
تا بيابي
در
از آن درياي جود
هرکه او اينجا بقاي حق نديد
همچو حيوان
در
زمين حق چريد
رو تو انسان باش و از انسان شنو
گر تو هستي راه بين
در
راه رو
راه ايشان گير و فرد فرد شو
در
طريق اهل عرفان مرد شو
هرچه گوئي نيک گواي نيک خو
تا بماند
در
جهانت گفتگو
بيعت نيکو تو با مظهر ببند
تا شوي
در
ملک معني سربلند
رو تو عشق آموز و صورت کن خراب
ورنه
در
دنياي دون باشي بخواب
علم حق رادان و خود باهوش شو
بعد از آن
در
علم معني گوش شو
کز علوم ظاهري جز قال نيست
در
علو باطني جز حال نيست
اينجهان و آنجهان يک نقش تو
در
ميان جان نشسته بخش تو
من که ام تا وصفت آرم بر زبان
زآنکه هستي
در
همه جانها نهان
يا اميرالمومنين عطار را
خوش فروزان کن
در
او انوار را
يا اميرالمومنين خود گفته اي
وين معاني چو
در
را سفته اي
سلسله
در
سلسله مير و بحق
چون نخواندستي چه داني اين سبق
من که با عطار خواهم گفت راز
وآنکه با حق اوست دايم
در
نماز
من که ام تا دم زنم از گفت خود
من گرفتم
در
کلامم مفت خود
گر همي خواهي که يابي يار را
در
دل خود ميطلب اسرار را
راه دين راه علي دان
در
يقين
تا شود نور الهت راه بين
تا بگويد حال و احوالت تمام
وآنگهي
در
وادي معني خرام
اين کتب را مظهر حق نام کرد
در
ميان خلق عالم عام کرد
يک شبي
در
بحر شاه اوليا
غوطه خوردم جوهري کرد او عطا
جوهر ذاتش نهادم نام او
من عجايب سرها دارم
در
او
هر که خواند جوهرم چون جان شود
در
ميان گنجها پنهان شود
هر که خواند جوهرم ايمان برد
در
ميان سالکان عرفان برد
هر که خواند جوهرم گوهر شود
در
طريق راه حق رهبر شود
رو تو پيدا کن کتبهاي مرا
تا
در
آن بيني خدا را بي لقا
گر خدا خواهي که بيني
در
عيان
جوهر ما را و مظهر را بخوان
من
در
اين گفتارها حق گفته ام
وندر آن اسرار مطلق گفته ام
باز آيم بر سر اين گنج خويش
زآنکه بردم
در
عجائب رنج خويش
زآنکه عطاري تو
در
دکان من
هرچه جويندت بده از خوان من
حق تعالي گنج اسرارم بداد
در
درون من معاني را گشاد
سالک راه خدا آنکس بود
کاين جهان
در
پيش او چون خس بود
هرکه بگذشت از سر او اسرار يافت
وين معاني
در
جهان عطار يافت
اي تو
در
دنيا گرفتار بدن
حيف باشد بر تو نام مرد و زن
نه زني نه مرد
در
راه اله
ديو ملعونت برون برده ز راه
راه رو داني که باشد
در
جهان
با تو گويم گرنه کوري اي فلان
راه رو
در
راه حق ميداني نبي
بعد از آن ميدان ولي را اي غبي
گر تو از جان
در
پي مهرش روي
از عذاب دوزخي ايمن شوي
صفحه قبل
1
...
1927
1928
1929
1930
1931
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن