167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • همه کس نيک ظن باشد برايشان
    مگر آنکو بود در دين پريشان
  • بمردم در نمايند ظاهر خويش
    که تا گويند هستند جمله بدکيش
  • بهر کس گر نظر کرد اندر آن حال
    بگردد در درونش جمله احوال
  • قيامت نقد او گردد در آن حال
    که بروي کشف گردد جمله احوال
  • در آن عالم تن خود غرق بيند
    برون از حيلت و از زرق بيند
  • بباشد ديو نفسش هم مسلمان
    هم او مالک شود در ملک ايمان
  • بود هم جمع هم ظاهر چنين مرد
    وجود او بود در عصر خود فرد
  • فروزين است منزلهاي بس دور
    که آرد در نظر آن جمله مستور
  • مگر علمي ببخشندت خدائي
    که يابي در ره دين زان ثباتي
  • چوپر کردي ز حضرت جام وصلت
    نماند در درونت هيچ علت
  • ز يادت زين نمي آرم دگر گفت
    درين معني در تصديق را سفت
  • شود معلومت آنگه سر اين کار
    نماند در درونت هيچ انکار
  • چو بر بستم در فرزانگي من
    بگويم رمزي از ديوانگي من
  • محيط بحر او موجي برآرد
    هزاران در و گوهر بر سرآرد
  • بده در راه شرعم استقامت
    که تا يابم درآن امن و سلامت
  • ملغزان پاي جهدم را در اين راه
    بفضل خود مرا ميدار آگاه
  • شناسا کن مرا با حضرت او
    که برد او در جهان از سالکان گو
  • بسا رمزا که آن پوشيده گفتم
    در او راز نهانيها نهفتم
  • مظهر العجايب عطار

  • آسمان چون چرخ سرگردان او
    قل هوالله آيتي در شان او
  • آفتاب از صنع او گردان شده
    ماه و زهره در رهش حيران شده
  • روح را چون جان درين تن او نهاد
    سر اسرارش در اين جان زو فتاد
  • اي به خود مغرور در ملک جهان
    کي بيايي تو ز کنه او نشان
  • چون حق آمد در درون تو نهان
    اين زمان عطار درها ميفشان
  • آن محمد واقف سرها شده
    در دل عطار خود پيدا شده
  • آن محمد با ولي همدم شده
    در ميان جان و دل محرم شده
  • آن محمد کو حبيب الله بود
    در ميان اهل وحدت شاه بود
  • سالها در جهل و ظلمت رفته اي
    وز تعصب گرد دوزخ تفته اي
  • ني خدا گفته است بلغ در کلام
    گر بداني علم تو گردد تمام
  • گفت با آدم خدا که بر مگير
    گندم و در عالم جان تو ممير
  • حيدر کرار گندم را نخورد
    زان سبب در ملک معني او نمرد
  • اين سخن را بي زبان عطار گفت
    واينچنين در يقين عطار سفت
  • گر تو مرد حقي اين سر گوش کن
    در زبان خامشي خاموش کن
  • چار عنصر را گذار و فرد باش
    در ميان عاشقان خود مرد باش
  • جبرئيل از جان و دلتان چاکر است
    جمله کروبيان خاک در است
  • ز اول آدم يکايک ز انبيا
    از خدا در يوزه دارند اين دعا
  • کاي الها جرم ما بر ما مگير
    وز گناهان گذشته در پذير
  • آن که کرد اين جمله باشد لعنتي
    تا ابد در نار باشد محنتي
  • از شما يک نور ديگر شد پديد
    زين عباد آن در درياي ديد
  • اوست دانا در همه روي زمين
    اوست بينا بر همه اسرار دين
  • راه در طور شريعت برده اند
    آن چه حق گفته است ايشان کرده اند
  • از خدا در جان ايشان راه بود
    زين سخن داناي حق آگاه بود
  • هرکه او از ديدشان آگاه نيست
    گمره است او بر يقين در راه نيست
  • اي چو عطارت هزاران خوشه چين
    کشت زار معنيت را در يقين
  • يک سخن در گوش منصور او بگفت
    هستي منصور را چون گرد رفت
  • هرکه او اسرار حق را فاش کرد
    در جهان بيخودي او گشت فرد
  • شهسوار دين پيغمبر بد او
    در حقيقت هادي و رهبر بد او
  • آمد او اندر چنين ملکي عجيب
    هست در ملک خراسان او غريب
  • غير خود مردود دلها آمده است
    تا ابد در عين دلها آمده است
  • تا شود روشن دل و اسرار دان
    نعره مستان برآرد در جهان
  • اي تو ختم اوليا اندر جهان
    در همه جانها نهان چون جان جان