167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • چو بيجان را بدن نايد بکاري
    طمع در وي کند هر مور و ماري
  • عمل با علم و با اخلاص بايد
    که در محشر ازو کاري برايد
  • منه تفضيل جهل خويش بر علم
    سعادت جمله مدفونست در علم
  • مثال علم اگر چه با عمل نيست
    بگويم زانکه در گفتن خلل نيست
  • هرآنکس کو دليل نيک داند
    هم او خود را به منزل در رساند
  • نهد رو در بيابان راه داند
    خلايق را از آن بيراه خواند
  • خطر دارد بسي در راه مخلص
    بفضل حق شود آگاه مخلص
  • که اخلاصي که در وي شد هويدا
    ز استعمال شرعش گشت پيدا
  • پديد آيد ترا در سينه شوقي
    که يا بدنفس تو زان شوق ذوقي
  • عجب درديست اين درد مبارک
    بود در خورد هر مرد مبارک
  • اگر چه نفست از وي در عذابست
    وليکن جان و دل را فتح بابست
  • چو درد دين ترا در دل اثر کرد
    ز خويشت خواجگي بايد بدر کرد
  • ببايد يک نظر کردن در آفاق
    تفکر کردن اندر عهد و ميثاق
  • بخود گر بر نشيني گم کني راه
    بدان اين تا نيفتي در بن چاه
  • نشايد بيدليلي رفتن اين راه
    که در هر منزلش باشد دو صد چاه
  • ببايد رهبر چابک طلب کرد
    که او داند ترا در ره ادب کرد
  • اجازت يافته در کارها او
    بجان و دل کشيده بارها او
  • ترا در ره بهمت پاس دارد
    منازل يک بيک بر تو شمارد
  • بگويد آفت هر منزلي چيست
    همان همره ترا در هر قدم کيست
  • ز دست ظاهر او خرقه در پوش
    بباطن رو بجان و دل همي کوش
  • پس آنگاهي کشش در پيش آيد
    ز پيش مال و جاه خود برايد
  • بيک سنت مخالف چون نگردد
    ز دست نفس خود در خون نگردد
  • چو او را در شريعت پرورش بود
    يقين دان اول و آخر کشش بود
  • چو گردش در نهادش گشت پيدا
    بود هر لحظه حيران و شيدا
  • چنين خرقه ز دست شيخ پوشند
    بجان در راه تعظيمش بکوشند
  • ز دست هيچ کس پوشد نتوان
    چنين خرقه يقين در راه اخوان
  • که تا يابي در اين ره اجتهادي
    همي کن دائما با خود جهادي
  • خورش در راه تو اصل تمام است
    ز خوردن کار هر کس با نظام است
  • نگهدار ادب شو در همه حال
    که تا مقبول باشد از تو اعمال
  • بدان در راه صحبت بس خطرهاست
    نفسها را بصحبت بس اثرهاست
  • ز رحمت باشي الحق بيکرانه
    چو کردي خويش بيني در ميانه
  • سئوال و خواستن را در فرو بند
    که بگشايد از اين معني دو صد بند
  • مگر گردي تو حاجتمند مطلق
    سئوالي کرد شايد از در حق
  • چو مردي هر دو را ايثار کن زود
    اگر در دست داري خرج کن زود
  • در آن وجهي که صاحب شرع فرمود
    خدا گردد ازين ايثار خوشنود
  • حديث و نص را نيکو نگهدار
    بشرط آنکه آري هر دو در کار
  • چو گردي کافر اي يار موافق
    شوي آنگاه در اسلام صادق
  • همان کافر شدن در بينش خويش
    اگر مردي درين معني بينديش
  • وجود او دل و دنيا ندارد
    سر همت به عقبي در نيارد
  • بساط هستي خود در نوردد
    که تا زنده بود گردش نگردد
  • بدنيا در ندارد کار و باري
    نه از اعمال دارد اختياري
  • اگر زينسان خراب و بينوائي
    نظر با تو کند در تنگنائي
  • بدرويشي فرو آيدسر عشق
    که ذل و مسکنت شد در خور عقل
  • نه در اصل سخن باشد خطائي
    نيايد رفتن از جائي بجائي
  • اگر در شيوه فقر و فقيري
    سخن گويم بسي بر من نگيري
  • مراد رهروان در فعل و طاعات
    مقاماتست و اوقاتست و حالات
  • بسي گفتند در اوقات و حالات
    ز سر خويشتن هر يک مقالات
  • چو در تلوين بود آن دولتي مرد
    بافعالش نشايد اقتدا کرد
  • در اين حالت مکن تو اقتدايش
    وليکن سرمه کن از خاکپايش
  • چو تمکين در نهادش گشت پيدا
    نباشد واله و حيران و شيدا