نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
لسان الغيب عطار
چو بيجان را بدن نايد بکاري
طمع
در
وي کند هر مور و ماري
عمل با علم و با اخلاص بايد
که
در
محشر ازو کاري برايد
منه تفضيل جهل خويش بر علم
سعادت جمله مدفونست
در
علم
مثال علم اگر چه با عمل نيست
بگويم زانکه
در
گفتن خلل نيست
هرآنکس کو دليل نيک داند
هم او خود را به منزل
در
رساند
نهد رو
در
بيابان راه داند
خلايق را از آن بيراه خواند
خطر دارد بسي
در
راه مخلص
بفضل حق شود آگاه مخلص
که اخلاصي که
در
وي شد هويدا
ز استعمال شرعش گشت پيدا
پديد آيد ترا
در
سينه شوقي
که يا بدنفس تو زان شوق ذوقي
عجب درديست اين درد مبارک
بود
در
خورد هر مرد مبارک
اگر چه نفست از وي
در
عذابست
وليکن جان و دل را فتح بابست
چو درد دين ترا
در
دل اثر کرد
ز خويشت خواجگي بايد بدر کرد
ببايد يک نظر کردن
در
آفاق
تفکر کردن اندر عهد و ميثاق
بخود گر بر نشيني گم کني راه
بدان اين تا نيفتي
در
بن چاه
نشايد بيدليلي رفتن اين راه
که
در
هر منزلش باشد دو صد چاه
ببايد رهبر چابک طلب کرد
که او داند ترا
در
ره ادب کرد
اجازت يافته
در
کارها او
بجان و دل کشيده بارها او
ترا
در
ره بهمت پاس دارد
منازل يک بيک بر تو شمارد
بگويد آفت هر منزلي چيست
همان همره ترا
در
هر قدم کيست
ز دست ظاهر او خرقه
در
پوش
بباطن رو بجان و دل همي کوش
پس آنگاهي کشش
در
پيش آيد
ز پيش مال و جاه خود برايد
بيک سنت مخالف چون نگردد
ز دست نفس خود
در
خون نگردد
چو او را
در
شريعت پرورش بود
يقين دان اول و آخر کشش بود
چو گردش
در
نهادش گشت پيدا
بود هر لحظه حيران و شيدا
چنين خرقه ز دست شيخ پوشند
بجان
در
راه تعظيمش بکوشند
ز دست هيچ کس پوشد نتوان
چنين خرقه يقين
در
راه اخوان
که تا يابي
در
اين ره اجتهادي
همي کن دائما با خود جهادي
خورش
در
راه تو اصل تمام است
ز خوردن کار هر کس با نظام است
نگهدار ادب شو
در
همه حال
که تا مقبول باشد از تو اعمال
بدان
در
راه صحبت بس خطرهاست
نفسها را بصحبت بس اثرهاست
ز رحمت باشي الحق بيکرانه
چو کردي خويش بيني
در
ميانه
سئوال و خواستن را
در
فرو بند
که بگشايد از اين معني دو صد بند
مگر گردي تو حاجتمند مطلق
سئوالي کرد شايد از
در
حق
چو مردي هر دو را ايثار کن زود
اگر
در
دست داري خرج کن زود
در
آن وجهي که صاحب شرع فرمود
خدا گردد ازين ايثار خوشنود
حديث و نص را نيکو نگهدار
بشرط آنکه آري هر دو
در
کار
چو گردي کافر اي يار موافق
شوي آنگاه
در
اسلام صادق
همان کافر شدن
در
بينش خويش
اگر مردي درين معني بينديش
وجود او دل و دنيا ندارد
سر همت به عقبي
در
نيارد
بساط هستي خود
در
نوردد
که تا زنده بود گردش نگردد
بدنيا
در
ندارد کار و باري
نه از اعمال دارد اختياري
اگر زينسان خراب و بينوائي
نظر با تو کند
در
تنگنائي
بدرويشي فرو آيدسر عشق
که ذل و مسکنت شد
در
خور عقل
نه
در
اصل سخن باشد خطائي
نيايد رفتن از جائي بجائي
اگر
در
شيوه فقر و فقيري
سخن گويم بسي بر من نگيري
مراد رهروان
در
فعل و طاعات
مقاماتست و اوقاتست و حالات
بسي گفتند
در
اوقات و حالات
ز سر خويشتن هر يک مقالات
چو
در
تلوين بود آن دولتي مرد
بافعالش نشايد اقتدا کرد
در
اين حالت مکن تو اقتدايش
وليکن سرمه کن از خاکپايش
چو تمکين
در
نهادش گشت پيدا
نباشد واله و حيران و شيدا
صفحه قبل
1
...
1923
1924
1925
1926
1927
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن