167906 مورد در 0.21 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • از لعل تو گر يابم انگشتري زنهار
    صد ملک سليمانم در زير نگين باشد
  • جام مي و خون دل هر يک به کسي دادند
    در دايره قسمت اوضاع چنين باشد
  • در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود
    کاين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد
  • خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
    که در دستت بجز ساغر نباشد
  • غنيمت دان و مي خور در گلستان
    که گل تا هفته ديگر نباشد
  • بيا اي شيخ و از خمخانه ما
    شرابي خور که در کوثر نباشد
  • بشوي اوراق اگر همدرس مايي
    که علم عشق در دفتر نباشد
  • ز من بنيوش و دل در شاهدي بند
    که حسنش بسته زيور نباشد
  • آن همه ناز و تنعم که خزان مي فرمود
    عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
  • آن پريشاني شب هاي دراز و غم دل
    همه در سايه گيسوي نگار آخر شد
  • باورم نيست ز بدعهدي ايام هنوز
    قصه غصه که در دولت يار آخر شد
  • گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
    بسوختيم در اين آرزوي خام و نشد
  • فغان که در طلب گنج نامه مقصود
    شدم خراب جهاني ز غم تمام و نشد
  • درياست مجلس او درياب وقت و در ياب
    هان اي زيان رسيده وقت تجارت آمد
  • يک دل بنما که در ره او
    بر چهره نه خال حيرت آمد
  • در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
    حالتي رفت که محراب به فرياد آمد
  • چشم من در ره اين قافله راه بماند
    تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
  • هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي
    درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
  • غلام همت آن رند عافيت سوزم
    که در گداصفتي کيمياگري داند
  • صوفيان واستدند از گرو مي همه رخت
    دلق ما بود که در خانه خمار بماند
  • هر مي لعل کز آن دست بلورين ستديم
    آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
  • از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
    يادگاري که در اين گنبد دوار بماند
  • من ار چه در نظر يار خاکسار شدم
    رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند
  • خواهي که برنخيزدت از ديده رود خون
    دل در وفاي صحبت رود کسان مبند
  • هيچ رويي نشود آينه حجله بخت
    مگر آن روي که مالند در آن سم سمند