167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • حکم من بر اهل ديد اينجا رواست
    اين صدا افتاده در ملک خداست
  • حکم من باشد در اين دنيا شفا
    رو طلب کن تو ز عطار اين دوا
  • يکدمي درد و دو صد ساله دعا
    به بود اين درد در پيش خدا
  • هرکه او را درد نبود مرد نيست
    در شمار اين خلايق فرد نيست
  • تا شفاي دل شد اينجا حاصلم
    اين زمان در پيش جانان واصلم
  • جان چه باشد پيش يار اي مرد خاص
    مي کنيمش در زمان از تن خلاص
  • هرکه دنيا را ز دست خود فکند
    او در آورده است شيطان را ببند
  • هرکه او را در جهان پيوستگي است
    روز و شب اوقات او سرگشتگي است
  • همره تست آنچه ميخواهي ورا
    گنج مخفي است در ويرانه ها
  • گنج بردار از خراب آباد خويش
    طرح نو انداز در بنياد خويش
  • شربت عطار در کش همچو من
    دم نگهدار و مگو ديگر سخن
  • ديده ديگر بود در ديده ات
    گر نبيني کور بادا ديده ات
  • يار با تست و تو غافل گشته زو
    لاجرم آبت نمانده در سبو
  • يار با تست و ندانستي ورا
    در چنين کوري چگويم من ترا
  • پاک شو از کثرت دنياي دون
    تا نيفتي در تک غبرا نگون
  • پاکبازان گوي از اين ميدان برند
    در شريعت زين جهان ايمان برند
  • هرکه ايمان يافت وصلت يابد او
    راه خود در سوي جنت يابد او
  • ترک بايدکرد اين حب جهان
    تا نيفتي همچو خر در ريسمان
  • در سيه روئي مکوش ايرو سفيد
    سرکشي کن نيک اينجا همچو بيد
  • از لسان الغيب بشنو پند من
    در يقين وصل شو پيوند من
  • چه در اين دنيا نماندي سوگوار
    چون بتو اينجا ندارد او قرار
  • مرتضي اندر عجايب مظهر است
    اسم پاکش حيدر حيه در است
  • در کدامين مذهب اين معني رواست
    سوزش مظهر که اين وجه خداست
  • در کتاب مظهرم باشد حيات
    آن حياتي کو بود عين ثبات
  • هرچه بيني جمله در حکم ويست
    پيش نابينا مر اين معني کي است
  • ديده معني گشا در روي دوست
    جمله عالم گرفته بوي اوست
  • تو چه داني قدر شاه اوليا
    مدح او گفته خدا در انما
  • در جهان چون او نيايد مرد کار
    او حقيقت کرده اينجا آشکار
  • شرع احمد را بجان بنوشته ام
    در حقيقت با خدا پيوسته ام
  • اي نديده خواجه خود را عيان
    تا ابد ماندي تو در بند گران
  • در عيان و آشکار را ديده ام
    از لسان او يقين بشنيده ام
  • پادشاه ملک معني ام بدان
    در لسانم بنگر و اسرار خوان
  • من بجانان زنده باشم جاودان
    چشم بگشا بنگرم در جان جان
  • هرکه با ما همزبان گردد بحق
    کم کند ديگر در اين زندان نطق
  • اهل ترکند و مجرد در جهان
    سوي رضوان باشد ايشان را مکان
  • چون سگان دربدر خوردي حرام
    بر در اهل جهان گردي تمام
  • از زر و نقره بتان در خانه ات
    بت پرستان ميکنند افسانه است
  • همچو يوسف در تک چاهت کند
    گر چه شيري مثل روباهت کند
  • مرتضي و مصطفي پير تواند
    در شريعت رهبر و مير تواند
  • اين جهانت آتشي دارد بسي
    دل در او بستست اينجا ناکسي
  • در جهان بسيار مردان آمدند
    دامن از وي جمله افشان آمدند
  • اين جهان منزلگه شيطان بود
    کي در او جاي خردمندان بود
  • فخر کردي کين منم در دولت دنيا تمام
    نيست چيزي بر من اينجا گه حرام
  • خورد و خوابم بر طريق عشرتست
    در حکومت بر دوامم قدرتست
  • کامراني ميکنم در اين جهان
    نه خبر از دين و دنيا نه ز جان
  • هرکه در گوشه نشست آزاد شد
    همچو شاگردان نيک استاد شد
  • ناصر خسرو چو در ملکان نشست
    آه او از طاق نه ايوان گذشت
  • اين لسان در درد همراه من است
    چونکه پيک حضرت شاه من است
  • جمله اشيا ز دردم واقف اند
    در سما کروبيانم هاتف اند
  • در حياتم نيست قيد هيچ چيز
    ليک دارم ترس بس از بي تميز