نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
لسان الغيب عطار
حکم من بر اهل ديد اينجا رواست
اين صدا افتاده
در
ملک خداست
حکم من باشد
در
اين دنيا شفا
رو طلب کن تو ز عطار اين دوا
يکدمي درد و دو صد ساله دعا
به بود اين درد
در
پيش خدا
هرکه او را درد نبود مرد نيست
در
شمار اين خلايق فرد نيست
تا شفاي دل شد اينجا حاصلم
اين زمان
در
پيش جانان واصلم
جان چه باشد پيش يار اي مرد خاص
مي کنيمش
در
زمان از تن خلاص
هرکه دنيا را ز دست خود فکند
او
در
آورده است شيطان را ببند
هرکه او را
در
جهان پيوستگي است
روز و شب اوقات او سرگشتگي است
همره تست آنچه ميخواهي ورا
گنج مخفي است
در
ويرانه ها
گنج بردار از خراب آباد خويش
طرح نو انداز
در
بنياد خويش
شربت عطار
در
کش همچو من
دم نگهدار و مگو ديگر سخن
ديده ديگر بود
در
ديده ات
گر نبيني کور بادا ديده ات
يار با تست و تو غافل گشته زو
لاجرم آبت نمانده
در
سبو
يار با تست و ندانستي ورا
در
چنين کوري چگويم من ترا
پاک شو از کثرت دنياي دون
تا نيفتي
در
تک غبرا نگون
پاکبازان گوي از اين ميدان برند
در
شريعت زين جهان ايمان برند
هرکه ايمان يافت وصلت يابد او
راه خود
در
سوي جنت يابد او
ترک بايدکرد اين حب جهان
تا نيفتي همچو خر
در
ريسمان
در
سيه روئي مکوش ايرو سفيد
سرکشي کن نيک اينجا همچو بيد
از لسان الغيب بشنو پند من
در
يقين وصل شو پيوند من
چه
در
اين دنيا نماندي سوگوار
چون بتو اينجا ندارد او قرار
مرتضي اندر عجايب مظهر است
اسم پاکش حيدر حيه
در
است
در
کدامين مذهب اين معني رواست
سوزش مظهر که اين وجه خداست
در
کتاب مظهرم باشد حيات
آن حياتي کو بود عين ثبات
هرچه بيني جمله
در
حکم ويست
پيش نابينا مر اين معني کي است
ديده معني گشا
در
روي دوست
جمله عالم گرفته بوي اوست
تو چه داني قدر شاه اوليا
مدح او گفته خدا
در
انما
در
جهان چون او نيايد مرد کار
او حقيقت کرده اينجا آشکار
شرع احمد را بجان بنوشته ام
در
حقيقت با خدا پيوسته ام
اي نديده خواجه خود را عيان
تا ابد ماندي تو
در
بند گران
در
عيان و آشکار را ديده ام
از لسان او يقين بشنيده ام
پادشاه ملک معني ام بدان
در
لسانم بنگر و اسرار خوان
من بجانان زنده باشم جاودان
چشم بگشا بنگرم
در
جان جان
هرکه با ما همزبان گردد بحق
کم کند ديگر
در
اين زندان نطق
اهل ترکند و مجرد
در
جهان
سوي رضوان باشد ايشان را مکان
چون سگان دربدر خوردي حرام
بر
در
اهل جهان گردي تمام
از زر و نقره بتان
در
خانه ات
بت پرستان ميکنند افسانه است
همچو يوسف
در
تک چاهت کند
گر چه شيري مثل روباهت کند
مرتضي و مصطفي پير تواند
در
شريعت رهبر و مير تواند
اين جهانت آتشي دارد بسي
دل
در
او بستست اينجا ناکسي
در
جهان بسيار مردان آمدند
دامن از وي جمله افشان آمدند
اين جهان منزلگه شيطان بود
کي
در
او جاي خردمندان بود
فخر کردي کين منم
در
دولت دنيا تمام
نيست چيزي بر من اينجا گه حرام
خورد و خوابم بر طريق عشرتست
در
حکومت بر دوامم قدرتست
کامراني ميکنم
در
اين جهان
نه خبر از دين و دنيا نه ز جان
هرکه
در
گوشه نشست آزاد شد
همچو شاگردان نيک استاد شد
ناصر خسرو چو
در
ملکان نشست
آه او از طاق نه ايوان گذشت
اين لسان
در
درد همراه من است
چونکه پيک حضرت شاه من است
جمله اشيا ز دردم واقف اند
در
سما کروبيانم هاتف اند
در
حياتم نيست قيد هيچ چيز
ليک دارم ترس بس از بي تميز
صفحه قبل
1
...
1921
1922
1923
1924
1925
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن