نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان حافظ
از آن رنگ رخم خون
در
دل افتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد
به هر سو بلبل عاشق
در
افغان
تنعم از ميان باد صبا کرد
نماز
در
خم آن ابروان محرابي
کسي کند که به خون جگر طهارت کرد
بازي چرخ بشکندش بيضه
در
کلاه
زيرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
نظر پاک تواند رخ جانان ديدن
که
در
آيينه نظر جز به صفا نتوان کرد
مشکل عشق نه
در
حوصله دانش ماست
حل اين نکته بدين فکر خطا نتوان کرد
شب تنهاييم
در
قصد جان بود
خيالش لطف هاي بي کران کرد
سايه تا بازگرفتي ز چمن مرغ سحر
آشيان
در
شکن طره شمشاد نکرد
سيل سرشک ما ز دلش کين به درنبرد
در
سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان کنم
چون سخت بود
در
دل سنگش اثر نکرد
ساقيا جام مي ام ده که نگارنده غيب
نيست معلوم که
در
پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد اين دايره مينايي
کس ندانست که
در
گردش پرگار چه کرد
گدايي
در
ميخانه طرفه اکسيريست
گر اين عمل بکني خاک زر تواني کرد
بيا بيا که تو حور بهشت را رضوان
در
اين جهان ز براي دل رهي آورد
در
بحر فتاده ام چو ماهي
تا يار مرا به شست گيرد
در
پاش فتاده ام به زاري
آيا بود آن که دست گيرد
ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد
عارفان را همه
در
شرب مدام اندازد
اي خوشا دولت آن مست که
در
پاي حريف
سر و دستار نداند که کدام اندازد
جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت
دست
در
حلقه آن زلف خم اندر خم زد
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت يارم
در
اميدواران زد
در
خانقه نگنجد اسرار عشقبازي
جام مي مغانه هم با مغان توان زد
درويش را نباشد برگ سراي سلطان
ماييم و کهنه دلقي کآتش
در
آن توان زد
روا مدار خدايا که
در
حريم وصال
رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد
هماي گو مفکن سايه شرف هرگز
در
آن ديار که طوطي کم از زغن باشد
بيان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزي که
در
سخن باشد
صفحه قبل
1
...
1921
1922
1923
1924
1925
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن