167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • اندر سر ما خيال عشقت
    هر روز که باد در فزون باد
  • هر جا که دليست در غم تو
    بي صبر و قرار و بي سکون باد
  • خسروا گوي فلک در خم چوگان تو باد
    ساحت کون و مکان عرصه ميدان تو باد
  • پيرانه سرم عشق جواني به سر افتاد
    وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
  • دردا که از آن آهوي مشکين سيه چشم
    چون نافه بسي خون دلم در جگر افتاد
  • از رهگذر خاک سر کوي شما بود
    هر نافه که در دست نسيم سحر افتاد
  • بس تجربه کرديم در اين دير مکافات
    با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
  • غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد
    کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
  • چه کند کز پي دوران نرود چون پرگار
    هر که در دايره گردش ايام افتاد
  • به نااميدي از اين در مرو بزن فالي
    بود که قرعه دولت به نام ما افتد
  • کسي که حسن و خط دوست در نظر دارد
    محقق است که او حاصل بصر دارد
  • چو خامه در ره فرمان او سر طاعت
    نهاده ايم مگر او به تيغ بردارد
  • به پاي بوس تو دست کسي رسيد که او
    چو آستانه بدين در هميشه سر دارد
  • آبي که خضر حيات از او يافت
    در ميکده جو که جام دارد
  • بيرون ز لب تو ساقيا نيست
    در دور کسي که کام دارد
  • ز سر غيب کس آگاه نيست قصه مخوان
    کدام محرم دل ره در اين حرم دارد
  • هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
    خداش در همه حال از بلا نگه دارد
  • ستم از غمزه مياموز که در مذهب عشق
    هر عمل اجري و هر کرده جزايي دارد
  • ماه خورشيد نمايش ز پس پرده زلف
    آفتابيست که در پيش سحابي دارد
  • خم ابروي تو در صنعت تيراندازي
    برده از دست هر آن کس که کماني دارد
  • در ره عشق نشد کس به يقين محرم راز
    هر کسي بر حسب فکر گماني دارد
  • مرغ زيرک نزند در چمنش پرده سراي
    هر بهاري که به دنباله خزاني دارد
  • احوال گنج قارون کايام داد بر باد
    در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
  • گو برو و آستين به خون جگر شوي
    هر که در اين آستانه راه ندارد
  • در خيال اين همه لعبت به هوس مي بازم
    بو که صاحب نظري نام تماشا ببرد