167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • در آن زمين که نسيمي وزد ز طره دوست
    چه جاي دم زدن نافه هاي تاتاريست
  • يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين
    در يکتاي که و گوهر يک دانه کيست
  • کس نيست که افتاده آن زلف دوتا نيست
    در رهگذر کيست که دامي ز بلا نيست
  • نرگس طلبد شيوه چشم تو زهي چشم
    مسکين خبرش از سر و در ديده حيا نيست
  • تيمار غريبان اثر ذکر جميل است
    جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست
  • بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشي
    طاير سدره اگر در طلبت طاير نيست
  • عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
    هر که را در طلبت همت او قاصر نيست
  • از روان بخشي عيسي نزنم دم هرگز
    زان که در روح فزايي چو لبت ماهر نيست
  • چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش
    زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست
  • بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود
    خودفروشان را به کوي مي فروشان راه نيست
  • ناظر روي تو صاحب نظرانند آري
    سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست
  • پنج روزي که در اين مرحله مهلت داري
    خوش بياساي زماني که زمان اين همه نيست
  • جان درازي تو بادا که يقين مي دانم
    در کمان ناوک مژگان تو بي چيزي نيست
  • هر راهرو که ره به حريم درش نبرد
    مسکين بريد وادي و ره در حرم نداشت
  • تا ابد بوي محبت به مشامش نرسد
    هر که خاک در ميخانه به رخساره نرفت
  • در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
    زلف سنبل به نسيم سحري مي آشفت
  • از پاي فتاديم چو آمد غم هجران
    در درد بمرديم چو از دست دوا رفت
  • دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
    عمريست که عمرم همه در کار دعا رفت
  • در طريقت رنجش خاطر نباشد مي بيار
    هر کدورت را که بيني چون صفايي رفت رفت
  • مستم کن آن چنان که ندانم ز بيخودي
    در عرصه خيال که آمد کدام رفت
  • نقد دلي که بود مرا صرف باده شد
    قلب سياه بود از آن در حرام رفت
  • زنهار از آن عبارت شيرين دلفريب
    گويي که پسته تو سخن در شکر گرفت
  • افشاي راز خلوتيان خواست کرد شمع
    شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
  • آسوده بر کنار چو پرگار مي شدم
    دوران چو نقطه عاقبتم در ميان گرفت
  • آن روز شوق ساغر مي خرمنم بسوخت
    کآتش ز عکس عارض ساقي در آن گرفت