167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • ببين که سيب زنخدان تو چه مي گويد
    هزار يوسف مصري فتاده در چه ماست
  • به حاجب در خلوت سراي خاص بگو
    فلان ز گوشه نشينان خاک درگه ماست
  • به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
    هميشه در نظر خاطر مرفه ماست
  • جان فداي دهنش باد که در باغ نظر
    چمن آراي جهان خوشتر از اين غنچه نبست
  • اساس توبه که در محکمي چو سنگ نمود
    ببين که جام زجاجي چه طرفه اش بشکست
  • بيار باده که در بارگاه استغنا
    چه پاسبان و چه سلطان چه هوشيار و چه مست
  • در نعل سمند او شکل مه نو پيدا
    وز قد بلند او بالاي صنوبر پست
  • افسوس که شد دلبر و در ديده گريان
    تحرير خيال خط او نقش بر آب است
  • در کنج دماغم مطلب جاي نصيحت
    کاين گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است
  • تا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان
    بگشود نافه اي و در آرزو ببست
  • ارباب حاجتيم و زبان سؤال نيست
    در حضرت کريم تمنا چه حاجت است
  • دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد
    که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
  • علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
    که اين مفرح ياقوت در خزانه توست
  • چه جاي من که بلغزد سپهر شعبده باز
    از اين حيل که در انبانه بهانه توست
  • تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
    دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
  • آن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبت
    بر در ميکده ديدم که مقيم افتادست
  • تو را ز کنگره عرش مي زنند صفير
    ندانمت که در اين دامگه چه افتادست
  • نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر
    که اين حديث ز پير طريقتم يادست
  • رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي
    که بر من و تو در اختيار نگشادست
  • نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
    بنال بلبل بي دل که جاي فريادست
  • در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
    گو خون جگر ريز که معذور نماندست
  • در آستين مرقع پياله پنهان کن
    که همچو چشم صراحي زمانه خون ريز است
  • وه که دردانه اي چنين نازک
    در شب تار سفتنم هوس است
  • در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است
    صراحي مي ناب و سفينه غزل است
  • در مذهب ما باده حلال است وليکن
    بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است