نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
لسان الغيب عطار
تو
در
اين دنيا زبوني همچو سگ
ميدوي تا لقمهگيري بتک
تو
در
اين دنيا حريصي همچو خوک
همچو جوز کهنه افتاده لوک
تو
در
اين دنيا نداني حال خود
گشته پا بسته اين مال تو
تو درين دنياي دون گردي هلاک
همچو ناپاکي شوي
در
زير خاک
گر
در
اين دنيا بداني وصل خود
همچو پاکان ميروي بر اصل خود
وصل خود را با خدا کن با خدا
چند گردي
در
بيابان بلا
اين چنين لافي نه
در
خورد من است
بر ضمير سر دانا روشن است
جان و جانان
در
لسانم حق نماست
زآنسبب گويم که حق داني کجاست
آدم آمد آينه دلدار بين
خويش را
در
آينه ديدار بين
غافل از آدم مشو اي مرد کار
تخم آدم را
در
اين منزل بکار
غافل از آدم شدستي مرده دل
زنده کي دانم ترا
در
زير گل
در
لباس سر معني آمدم
با رفيق جانت اي دل محتدم
در
نگر اي دوست يکدم با يقين
تا ببيني اولين و آخرين
در
نگر اي دوست اينجا منزلت
تا شود کشف معاني حاصلت
باز گل بيرون کش و خوشباش تو
تا نباشي
در
جهان اوباش تو
در
طريق قل هوالله زن قدم
تا شود يکسان به پيشت بيش و کم
ديده بايد ترا
در
ديد دوست
تا ببيند آنچه پنهاني دروست
در
جهان کي مرد يا بي زنده دل
کو کشد پا از چنين ميدان گل
در
نوردد کفر اين دنيا تمام
رحمتي باشد عيان بر خاص و عام
در
جهان بشناس اصل کار خويش
بگذر از ناداني کردار خويش
هرکه او
در
وصل راهي يافتست
دست بنياد جهان بر تافته است
وصلت ما دان به آل احمد است
در
ره دين بني ام نصرت است
وصلت ما با علي المرتضي است
احمد مرسل
در
اين معني گواست
وصلت ما را چه داند خارجي
ميرود
در
نار همچون دوزخي
وصلت آن کس يافت کو آزاده است
دل ب آزادي
در
اين کو داده است
در
بيانم بنگر و شو آشنا
تا بکي بيگانه باشي چون دغا
اي مقلد اين لسانم گوش کن
حلقه اين سلسله
در
گوش کن
در
دلم پيدا شده صد چشمه آب
رو حيات خضر زان چشمه بياب
در
جهان با خضر باشم همنشين
اين حيات جاودان از من ببين
خضر را
در
اين جهان نشناختي
خويش را از گمرهي نشناختي
خضر همراه من است کو اهل راز
تا کند خود را
در
اين کوره گداز
رهبرم خضر است خضرم رهبر است
منزلم
در
بارگاه اخضر است
پاک شو اي دوست
در
راه خدا
تا ببيني صورت بيننده را
هرکه ما را ديد عينش بر گشود
جان او باشد هميشه
در
شهود
هرکه برخواند رموز اهل راز
او کند
در
قبله عشقم نماز
هرکه بر خواند کلام الله را
در
شريعت او بيابد راه را
بار دنيا بر دلت بنهاده اي
در
بروي جاهلان بگشاده اي
بر حذر ميباش کو بفريبدت
خون بيک لحظه
در
اينجا ريزدت
او فراوان کس
در
اينجا کشته است
خط بخون تو از آن بنوشته است
از جهان بر گردو کن کردار نيک
تا ترا باشد
در
آخر کار نيک
در
هلاک افکنده خود را بدان
تا شوي وارسته از کون و مکان
مرد کامل از جهان بگذشته است
در
يقين سر جان پيوسته است
بگذر اي دل چون همه
در
رفته اند
واز فغان برگرد خود سرگشته اند
وانکه دارد با امام ما نفاق
در
همه مذهب بود ايدوست عاق
هرکه را اينجا بود حيدر امام
کار او
در
دين و دنيا شد تمام
هرکه
در
راه شه مردان رود
پاي قدرت بر سر کيوان نهد
اين زمان عطار سلطان زمانست
علم معني
در
زبان او عيانست
اين زمان عطار جام حيدر است
در
درون او شراب کوثر است
اين زمان عطار
در
دين پيشواست
پيرو صادق امام رهنما است
اين زمان او را لسان الغيب دان
خوان لسان الغيب او را
در
جهان
صفحه قبل
1
...
1914
1915
1916
1917
1918
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن