167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • رشته ام پيوند سلطان دل است
    لاجرم در پيش جانان منزل است
  • هيچ فکر خود نداري در جهان
    همچو خر ميري و يا همچون سگان
  • گر ترا او دشمن و گر دوستست
    عاقبت چون آتشي در پوستست
  • گر هميخواهي بهشت و يا نعيم
    باش در راه وي اينجا مستقيم
  • راه بي پايان بود در پيش تو
    ياد اين منزل مکن درويش تو
  • تو بيازردي مرا در اين جهان
    اين زمان دار بلايت شد مکان
  • در کرم دنيي و عقبي زان تست
    نعمت شاه نجف بر خوان تست
  • شاد و خندان آمدم از کوي دوست
    باز گشتم در حقيقت سوي اوست
  • شاد و خندان از غم خود آمدم
    در حقيقت محرم خود آمدم
  • شاد و خندانم بکنجي فرد من
    صبر کردم در بلا و درد من
  • شاد و خندان صبر دارم در بلاش
    چون رسيده سوي من اينجا عطاش
  • شاد و خندان در بلاي او بدم
    شکر گويان از جفاي او بدم
  • شاد و خندان اين جهان پيموده ام
    بعد از آن در خلوتش بگزيده ام
  • گشته ام از خلق در معني نهان
    کس نميداند مرا اينجا عيان
  • ظاهرم چون ماه در افلاک من
    سر زده بهر تو از اين خاک من
  • از يقين غيب ميگويم سخن
    مرد معني ام در اسرار کهن
  • بلکه هندستان و ترکستان زمين
    رفته چون اهل خطا در سوي چين
  • در شريعت آنچه شرطست کرده ام
    گفت احمد بر دلم بنوشته ام
  • در شريعت همچو پاکان نيست شو
    جهد کن اين کشته را اينجا درو
  • سربرآوردم در اين دنيا بفقر
    ديدم از بالا حقيقت تا بقعر
  • سرلو کشف الغطا پيش من است
    چون لسان مرتضايم در تن است
  • هر چه با ما ميکني با خود کني
    در چنين بدبختي اينجا جان کني
  • بلکه ديوانه ز تو بهتر بود
    چونکه جورش در جهان کمتر بود
  • اين چه حال است پند ما را نشنوي
    همچو بوف کهنه در ويران نوي
  • اندرين ويرانه کي يابي مرا
    پرشم بوده است در ارض و سما
  • گفتن من آفتاب بينش است
    همچو درياي عمان در جوشش است
  • گفتن مارا مگو عطار گفت
    در اين دريا شه کرار سفت
  • گفتن ما را شريعت ديده است
    ملک معني در طريقت ديده است
  • گفتن ما دان لسان راز دوست
    در دل و گوشم همه آواز اوست
  • از من اينجا که صداي عشق خواست
    در درون گوش صاحبدل نداست
  • رهبر خود کن لسان در راه دين
    تا شوي همخانه اهل يقين
  • رهبر خود کن کتاب اهل حق
    رو نکرداني در اينجا زين ورق
  • رهبر خود کن نبي را در جهان
    تا درين دنيا تو گردي کامران
  • رهبر خود کن علي را در طريق
    به از اين رهبر نمي يابي رفيق
  • رهبر خود کن ولايت در کرم
    همچو مردان اندرين ره زن قدم
  • هر که در آزار مردي بوده است
    ناگهان از غيب تيري خورده است
  • باد لعنت بر چنين کس در جهان
    گو بيازارد ولي را از زبان
  • ترک آزردن کن و بنواز کس
    مرغ زيرک را نداري در قفس
  • ترک آزردن کن و دلشاد شو
    در عمارات دلي آباد شو
  • ترک آزردن کن و بشنو تو پند
    خوش بروي خلق در شفقت بخند
  • ترک آزردن کن و درويش شو
    واز تمام رهروان در پيش شو
  • ترک آزردن کن و در علم کوش
    شربتي از ساقي کوثر بنوش
  • هر که جانان يافت خود را گم کند
    همچو يونس راه در قلزم کند
  • رو بجانان وصل کن خود اي پسر
    لحظه در جان جانان کن نظر
  • هرکه جانان يافت از خود وارهيد
    گشت در درياي وحدت ناپديد
  • تو در اين دنيا ز جان آگاه شو
    بر تمام ملک سلطان شاه شو
  • تو در منقل بغفلت رفته
    چون خسي بر روي دريا خفته
  • تو در اين دنيا بخوردن راضيي
    پيرو گاوان شيخ و قاضيي
  • تو در اين دنيا شدي حمال تن
    ديگرم کفر است با تو اين سخن
  • تو در اين دنيا چرا مي ميخوري
    مرغ دينت را تو دامي مينهي