167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • هزار قطره خون در پياله يکرنگند
    تفاوت رگ و شريان نميکند اثري
  • در اوفتيم ز رودي ميان دريائي
    گذر کنيم ز سرچشمه اي بجوي و جري
  • مرا به ملک حقيقت، هزار کس بخرد
    چرا که در دل کان دلي، شدم گهري
  • همواره در گذرگه خلقي، تو تيره روز
    هر روز پايمالي و هر لحظه بي قرار
  • آسوده آنکه در پي گنجي کشيد رنج
    شاد آنکه چون منش، قدمي بود استوار
  • هفته ها در دام تب، چون صيد ماند
    محضرش، خالي ز عمرو زيد ماند
  • نيمه شب، ديگر کسي بر در نبود
    صحبتي از بدره هاي زر نبود
  • در رواج کار خود، چون من بکوش
    هر که را پر شيرتر بيني، بدوش
  • صبحگاهان رفت و در محضر نشست
    شامگه برگشت، خون آلوده دست
  • گفت، ديناري مرا در کار نيست
    گفتمش، کمتر ز صد دينار نيست
  • چون درشتي کرد با من، کشتمش
    قصه کوته گشت، رو در هم مکش
  • نوگلي، روزي ز شورستان دميد
    خار، آن گل ديد و رو در هم کشيد
  • کاش بر ميکند، زين مرزت کسي
    کاش ميروئيد در جايت خسي
  • چون تو، بس در جوي و جر روئيده اند
    ليک ما را بيشتر بوئيده اند
  • ما که جاي خويش را نشناختيم
    خويشتن را در بلا انداختيم
  • از آن برد گنج مرا، دزد گيتي
    که در خواب بودم گه پاسباني
  • بترس ز اه ستمديدگان، که در دل شب
    نشسته اند که نفرين بپادشاه کنند
  • ز در شکستن و خم گشتنم نيايد عار
    چرا که عادت من، با زمانه ساختن است
  • هر آن قماش، که از سوزني جفا نکشد
    عبث در آرزوي همنشيني بدن است
  • هزار نکته ز باران و برف ميگويد
    شکوفه اي که به فصل بهار، در چمن است
  • آنچه روزي در تنم، دل داشت نام
    بسکه سختي ديد، امروز آهن است
  • خسته و کاهيده و فرسوده ام
    هر زمانم، مرگ در پيراهن است
  • اي مرغک رام گشته در دام
    برخيز که دام را گسستند
  • پر ميزن و در سپهر بخرام
    کز پر شکن تو، پر شکستند
  • چالاک و دلير و کاردان باش
    در وقت حصاد و خوشه چيني